جدول جو
جدول جو

معنی اوسق - جستجوی لغت در جدول جو

اوسق
(اَ سُ)
جمع واژۀ وسق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به وسق شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جوسق
تصویر جوسق
قصر، کاخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اوثق
تصویر اوثق
محکم تر، استوارتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اوسط
تصویر اوسط
میانه، میانین، متوسط، معتدل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اوسع
تصویر اوسع
وسیع تر، فراخ تر، گشاده تر
فرهنگ فارسی عمید
(اَ وَ)
درازساق. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء).
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ)
فراخ دهن
لغت نامه دهخدا
در بیت زیر به معنی اوستا آمده است:
نشسته بیک دست چون زردهشت
که با زند و اوست آمده از بهشت.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
خاکستر.
لغت نامه دهخدا
(اَ فَ)
وافق تر. (از آنندراج) (غیاث). مناسب تر و شایسته تر. (ناظم الاطباء). سازنده تر و سازگارتر. سازوارتر
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
دیوانگی و یا نوعی از دیوانگی. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). منه قوله: لعمرک بی من حب اسماء اولق. (منتهی الارب). رجوع به اولع شود.
لغت نامه دهخدا
منسوب به اوس، و آن شهری است بفرغانه:
بشکر چیدن لفظ تو آن بود
که هم اوسی رسد هم اوزجندی،
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(اَ / اُو / او سَ / سِ)
ربودن. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) ، دکمۀ مادگی. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
به معنی ربودن و رباینده و آنرا اوسه بر وزن بوسه و اوسوم هم گویند، (آنندراج)، ریسمانی که خوشه های انگور از آن آویزند، (از ناظم الاطباء) (برهان)، آونگ، (انجمن آرا) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ)
وسیعتر و فراخ تر. (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ)
میانه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). میانگی. (ترجمان علامۀ جرجانی، ترتیب عادل) (مهذب الاسماء).
- اوسطالشی ٔ، مابین دو کرانۀ آن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب).
- حد اوسط، حد وسط. (مهذب الاسماء).
- علم اوسط، ریاضی (هندسه، هیأت، ارثماطیقی (یا خواص اعداد) ، موسیقی یا علم الحان). (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ)
کثیف تر و چرکین تر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ)
فاسق تر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ نُ)
جمع واژۀ ناقه. (المنجد). رجوع به ناقه شود
لغت نامه دهخدا
(اُ)
یوم اواق، جایی است که یکی از جنگهای عرب در آنجا واقع شده است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ادسق
تصویر ادسق
فراخ دهن دهن گشاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اولق
تصویر اولق
گولی، گول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوسخ
تصویر اوسخ
کثیف تر و چرکین تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوسط
تصویر اوسط
میانه، میانگی، معتدل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوسع
تصویر اوسع
وسیعتر، فراختر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوسم
تصویر اوسم
زیباتر خوشگل تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوفق
تصویر اوفق
همراه تر سازگارتر سازوارتر شایسته تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوثق
تصویر اوثق
درست تر محکمتر استوارتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اورق
تصویر اورق
خاکستر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افسق
تصویر افسق
نابکارتر تردامن تر نابکار تر فاسقتر تردامن تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوسق
تصویر جوسق
قصر، کاخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسوق
تصویر اسوق
مرد خوب ونیکو ساق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوسط
تصویر اوسط
پسندیده تر، برگزیده، میانه، میانین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اوسع
تصویر اوسع
((اَ یااُ سَ))
فراخ تر، وسیع تر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جوسق
تصویر جوسق
((جُ سَ))
کوشک، قصر، کاخ
فرهنگ فارسی معین