- اوس
- امیدواری، رجا، عطیه امیر و بزرگ هم گویند امیر و بزرگ هم گویند
معنی اوس - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زیباتر خوشگل تر
وسیعتر، فراختر
میانه، میانگی، معتدل
کثیف تر و چرکین تر
وسیع تر، فراخ تر، گشاده تر
میانه، میانین، متوسط، معتدل
پسندیده تر، برگزیده، میانه، میانین
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
طاووس، معرب از یونانی، پرنده ای با پرهای رنگارنگ، نام یکی از صورتهای فلکی نیم کره جنوبی
پرنده ایست از راسته ماکیانها که اصلش از هندوستان و مالزی است. دارای پرهای زیباست و صدای بلند و تا حدی ناراحت کننده دارد. نر این پرنده چتر زیبایی با دم خود می سازد به سبب پرهای زیبا طاوس رابه عنوان یک پرنده زینتی نگهداری می کنند. طاوس در سال 4 تا 6 تخم می گذارد و جوجه ها همین که سه ماه شدند نر و مادگی آن ها قابل تشخیص است آنها پس از رسیدن به سن 3 سالگی بالغ می شوند و جهت جفتگیری آماده می گردند طاوس در حدود 30 سال عمر می کند. غیر از طاوسهای رنگین طاوس سفید ساده و طاوس آبی رنگ هم وجود دارد، آلتی است از ذوی الاوتار معمول هندوستان، تنور اجاق. یا ترکیبات اسمی: یا طاوس آبگون خضرا. آسمان. یا طاوس آتش پر. آفتاب. یا طاوس آتشین پر. آفتاب. یا طاوس پران اخضر. فرشتگان، ستارگان. یا طاوس خلد. هر یک از حوریان، هر یک از غلمان. یا طاوس مشرق خرام. آفتاب، آسمان. یا طاوس علیین. طاوس بهشتی. یا طاوس فلک. آفتاب. یا طاوس فلک. آفتاب. یا طاوس ملایک. جبرئیل امین. تعبیرات: یا مثل طاوس. رنگین و آراسته. یا مثل طاوس در خانه روستایی. چیزی گرانبها در تصرف مردی بینوا. یا مثل طاوس مست. آن که مانند طاوس نر خرامان و متکبرانه راه رود
یونانی تودری از داروها
لاتینی تازی گشته سنجد تلخ
منسوب به اوستا. یا زبان اوستایی
آتش کاو آهنین محش محشه سیخی که در تون حمام و تنور نانوایی بکار میرود کفچه آتشدان چمچه کمچه آتش کش بیلچه خاک انداز
استاد یا اوستاد صفا. مرد کامل
گستاخ دلیر بی پروا
استادی که کرامت دارد، خدا
استاد کاری
استاد کار
کتاب مذهبی زرتشتیان
جمع وسط
جمع و سخ، چرکها و ریم ها
ستام، اعتماد، برای مثال به افزای خوانند او را به نام / هم از نام و کردار و هم اوستام (ابوشکور- مجمع الفرس - اوستام) ، معتمد، معتبر
گستاخ، دلیر، بی پروا، بی ترس، برای مثال روی صحرا هست هموار و فراخ / هر قدم دامی ست کم ران اوستاخ (مولوی - ۳۴۶)
وسخ ها، چرک ها، جمع واژۀ وسخ
استاد، آنکه علم یا هنری را به دیگران تعلیم می دهد، آموزگار، آموزنده، دانا و توانا در علم یا هنری، معلم عالی رتبۀ دانشگاه، بالاتر از دانشیار، سرکارگر یا کارفرما در کارگاه صنعتی، رئیس در برخی از بازی های کودکان
وسط ها، میانه ها، چیزهایی که نه خوب باشد نه بد، جمع واژۀ وسط
زین و یراق اسب، استام