جدول جو
جدول جو

معنی اورس - جستجوی لغت در جدول جو

اورس
سروکوهی. ارس
تصویری از اورس
تصویر اورس
فرهنگ فارسی عمید
اورس
(اَ وِ)
درخت سرو کوهی. (ناظم الاطباء). بفتح اول و سکون واو و کسر رای مهمله سرو کوهی. (هفت قلزم). بفتح اول و کسر ثانی سرو کوهی. (از آنندراج) (برهان) (انجمن آرای ناصری). عرعر. (برهان) 0
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اروس
تصویر اروس
(دخترانه)
در اساطیر یونان، خدای عشق، سفید، درخشان، زیبا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اشرس
تصویر اشرس
(پسرانه)
مرد دلاور، دلیر، نام یکی از صحابه پیامبر (ص)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اویس
تصویر اویس
(پسرانه)
گرگ کوچک، شخصی پارسا که از تابعین بوده است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جاورس
تصویر جاورس
گاورس، دانه ای تلخ مزه از نوع ارزن به رنگ خاکستری که برگ و خوشۀ آن شبیه برگ و خوشۀ جو است و بیشتر در میان کشتزار گندم می روید، گال، بسل، شوشو
فرهنگ فارسی عمید
(اِ وِ رِ)
سر جورج... (1790- 1866م.) نقشه بردار بریتانیایی اهل ویلز بود و در کارهای نقشه برداری هند خدمت کرد (1806- 1843). کوه اورست از او نام گرفته است. (دایرهالمعارف فارسی) ، نام فرشته ای که موکل است بروز اول هر ماه. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(وِ)
دهی از دهستان حومه بخش مرکزی قزوین. در 16هزارگزی خاور مرکز بخش. سکنه 344 تن. آب از رود خانه باورس. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
نام رودی است نزدیک قزوین که دهی بهمین نام را مشروب می کند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
شهری است در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بر رود اورال که جمعیت آن در سال 1956م. به 157000 تخمین زده شده است. کارخانه های تصفیۀ فلزات و پالایشگاه نفت دارد. (دایرهالمعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
غار. دهمست. رند. دهم. عمار. ذاقی. برگ بو. نوعی از لراسه، شامل درختانی که پیوسته سبز باشند. رجوع به لریه شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
ستارۀ زهره. (ناظم الاطباء). این کلمه مصحف زاووش و زاوش (ستاره مشتری) است. رجوع بهمین کلمات در برهان قاطع چ معین و لغت نامه در ذیل همین کلمات و رجوع به زاودش شود
لغت نامه دهخدا
فرانسوی از پیمانه ها در روم قدیم 12، 1 لیور، در فرانسه قدیم 16، 1 لیور معادل 594، 30 گرم، در انگلستان وزنی معادل 35، 28 گرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوعس
تصویر اوعس
ریگناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوجس
تصویر اوجس
اندکی می، اندکی خوراک، اندکی زمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اورع
تصویر اورع
با ورع تر پرهیزگارتر پارساتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اورق
تصویر اورق
خاکستر
فرهنگ لغت هوشیار
ریسمانی که شاخه درخت یا جایی مرتفع آویزند و در آن نشینند تاب خورند باد پیچ تاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اورم
تصویر اورم
توده مردم، سپهسالار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جورس
تصویر جورس
لاتینی تازی گشته آبسوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بورس
تصویر بورس
فروش اوراق بهادار
فرهنگ لغت هوشیار
درختی از تیره غان ها که دو گونه از آن بنامهای ممرز و لور در جنگلهای شمالی ایران موجود است الس اولاس فق فق شرم چیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشرس
تصویر اشرس
بدخوی، دلاور، شیربیشه، سختی بد خو تندخو، دلیر دلاور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آورس
تصویر آورس
فرانسوی رگبار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اروس
تصویر اروس
کا متاع. روس، روسی از مردم روسیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخرس
تصویر اخرس
گنگ لال گنگ کندزبان بی آواز ل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احرس
تصویر احرس
کهنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاورس
تصویر جاورس
پارسی تازی گشته گاورس از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اورسی
تصویر اورسی
روسی کفش کفش پاشنه دار (گویش گیلکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوکس
تصویر اوکس
مرد بسیار پست و خسیس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاورس
تصویر جاورس
((وَ))
دانه تلخ مزه گیاهی از نوع ارزن که در کشتزار گندم روید، گاورس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آورس
تصویر آورس
بیزار، رگ بار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بورس
تصویر بورس
بها بازار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اروس
تصویر اروس
عروس
فرهنگ واژه فارسی سره
گاورس: گرس ارزن زرد
فرهنگ گویش مازندرانی
اورسی، پنجره های مشبک قدیمی که به صورت عمودی باز و بسته.، نوعی کفش
فرهنگ گویش مازندرانی