جدول جو
جدول جو

معنی اوخ - جستجوی لغت در جدول جو

اوخ
آوازی که هنگام درد کشیدن برآرند
لغت نامه دهخدا
اوخ
ادات ناله و ندبه
تصویری از اوخ
تصویر اوخ
فرهنگ لغت هوشیار
اوخ
آخ
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اُ کَ مَ)
تیر بازگشتی زدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). بعضی فضلا نام نانی نوشته اند لیکن از اشعاراستادان بمعنی کج و محرف مستفاد میشود:
بازپس دیدن اوخکسمه نگاهی دارد
که تواند بیک انداز زدن بر سپهی.
باقرکاشی.
اوخکسمه نگاه به معنی برگشته نگاه است. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اُ چِ)
دهی است از دهستان حاجیلو از بخش کبودراهنگ شهرستان همدان. کوهستانی و معتدل و سکنۀ آن 260 تن است. آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات، لبنیات، انگور، بادام و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(خِ)
آوازی است که در هنگام خوشی و نیز درد کم برآرند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
نام دهی است از دهستان بام بخش صفی آباد شهرستان سبزوار، واقع در 12500گزی شمال صفی آباد و هفت هزارگزی خاوری راه اتومبیلرو صفی آباد به بام. این ده کوهستانی و سردسیر است و سکنۀ آن 258 تن و محصول آن غلات و پنبه و میوه و کنجد وشغل مردم کرباسبافی و شالبافی میباشد. آب راوخ از قنات تأمین میشود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ وخش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مردم فرومایه و کمینه و بی اعتبار و هیچکاره و ردی از هر چیزی. (آنندراج). رجوع به اوباش شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ وخم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به وخم شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از الخ
تصویر الخ
الی آخر، تا پایان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوب
تصویر اوب
برگشت نمودن از سفر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوز
تصویر اوز
غو خپله مرد درشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اور
تصویر اور
فحش و سخن زشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روخ
تصویر روخ
گیاهی است بدون برگ و بار که در میان آب روید و از آن حصیر بافند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوج
تصویر اوج
طرف بالای هر چیز، بلند ترین نقطه
فرهنگ لغت هوشیار
گرانی سنگینی مرغوا موزه ای که از پوست پشمدار بدوزند چکمه پشمین، چوبهای فوقانی آلاچیق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوف
تصویر اوف
فرانسوی تخم ادات تفجع (بهنگام درد و رنج گویند)
فرهنگ لغت هوشیار
موزه ای که از پوست پشمدار بدوزند چکمه پشمین، چوبهای فوقانی آلاچیق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوسخ
تصویر اوسخ
کثیف تر و چرکین تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوس
تصویر اوس
امیدواری، رجا، عطیه امیر و بزرگ هم گویند امیر و بزرگ هم گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوخ
تصویر جوخ
پارچه پشمی ضخیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخو
تصویر اخو
کاکو برادر ناهمخون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوخ
تصویر دوخ
خواری، چیرگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوخاش
تصویر اوخاش
جمع وخش، فرومایگان، کمینگان، بی ارزشان، هیچکارگان، روی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوخام
تصویر اوخام
جمع وخم، گرانباران ناساز گاران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوخکسمه
تصویر اوخکسمه
ترکی بر گشته نگاه، تیر باز گشت، کج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاوخ
تصویر تاوخ
قصد نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اول
تصویر اول
نخستین، آغاز، یکم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوخ
تصویر شوخ
بذله گو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اوج
تصویر اوج
اوگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اول
تصویر اول
نخست، یکم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اوگ
تصویر اوگ
اوج
فرهنگ واژه فارسی سره
آخ آخ
فرهنگ گویش مازندرانی
مکان نوشیدن آب کل و بز وحشی در کوهستانآبشخورهایی این چنین
فرهنگ گویش مازندرانی
گریه، گریه ی شدید
فرهنگ گویش مازندرانی