جدول جو
جدول جو

معنی اوجاکله - جستجوی لغت در جدول جو

اوجاکله
روستایی بین روستاهای دلم و پول کجور
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اوجال
تصویر اوجال
وجل ها، خوف ها، ترس ها، بیم ها، جمع واژۀ وجل
فرهنگ فارسی عمید
(عَ)
لغتی است ردی در مؤاکله. (ناظم الاطباء). رجوع به مؤاکله شود، به دیگری کار گذاشتن و اعتماد کردن. (منتهی الارب). بر یکدیگر اعتماد کردن. (مجمل اللغه) (دهار). بر یکدیگر کار گذاشتن و اعتماد کردن. (آنندراج). با یکدیگر اعتماد کردن. (تاج المصادر بیهقی) ، بد و سست رفتن ستور. (منتهی الارب) (آنندراج). وکال. (منتهی الارب). رجوع به وکال شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
گردانیدن. (تاج المصادر). برگردانیدن: یقال فی المیسر اجل السهام و کذلک اجالوا الرأی بینهم. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(عَ صا / عَ صَنْ)
خوردن با کسی. (آنندراج) (ناظم الاطباء). با کسی طعام خوردن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (المصادر زوزنی). ممالحه. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(فُ حَ)
پیر گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). وجل یوجل وجاله، کبر وشاخ. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان وابو از بخش مرکزی شهرستان آمل دارای 250 تن سکنه، آب آن از چشمه و رودخانه هراز و محصول آن برنج و صیفی و شغل اهالی زراعت است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(اِ لَ)
شیر ناشتاشکن که شبان بیک حلبه در چریدنگاه ناقه پیش از دوشیدن شتران دوشیده باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شیر کمی که چوپان بهنگام چرا برای خود یادیگری دوشیده باشد. (از اقرب الموارد). شیری که بدوشند و بخانه فرستند از پیش. (مهذب الاسماء نسخۀ خطی). عجاله. (اقرب الموارد). و بدین معنی است: ’حسبک من الدنیا مثل عجاله الراکب و اعجاله الحالب’. (از اقرب الموارد). شیر ناشتاشکن که ساروان پیش از دوشیدن شتران در مرتع دوشیده باشد. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اُلَ)
سخن چین. غیبت کننده. نمام. خبرکش
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دهی است از دهستان رودبست بخش بابلسر شهرستان بابل. دارای 550 تن سکنه. آب آن از چاه و رود خانه کاری و محصولش برنج، صیفی، غلات، باقلا، کنجد و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. در تابستان گله داران به ییلاقات سوادکوه میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ وجل. (اقرب الموارد) (المنجد) (ناظم الاطباء). بیم ها و خوف ها. (آنندراج) (غیاث اللغات) : خلقی از خدم و حشم او در آن اوجال و اوحال بفنا رسید. (ترجمه تاریخ یمینی)
لغت نامه دهخدا
مواکله در فارسی: همخوراکی باهم غذا خوردن هم خوراک گشتن، همخوراکی. همکاسگی همخواری همخوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوجال
تصویر اوجال
جمع وجل، باک ها بیم ها
فرهنگ لغت هوشیار
از توابع دهستان دابوی جنوبی بخش مرکزی آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
جویبار، نهر، جویبار، نهر
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع خرم آباد تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی درکلارستاق چالوس
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از دهستان رودپی ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
جوی آب
فرهنگ گویش مازندرانی