جدول جو
جدول جو

معنی اواخی - جستجوی لغت در جدول جو

اواخی
اخیه ها، ریسمان یا قلاب هایی که در طویله در کنار آخور نصب می کنند و چهارپایان را به آن ها می بندند، میخ طویله ها، جمع واژۀ اخیه
تصویری از اواخی
تصویر اواخی
فرهنگ فارسی عمید
اواخی
(اَ)
جمع واژۀ اخیّه. (منتهی الارب). رجوع به اخیه شود
لغت نامه دهخدا
اواخی
جمع اخیّه، طناب خیمه، عهد و حرمت
تصویری از اواخی
تصویر اواخی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اواخر
تصویر اواخر
اخیرها، جمع آخره، آخرت، جمع واژۀ اخیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اوانی
تصویر اوانی
انا، ظرف، آوند
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
اوائل. جمع واژۀ اول. رجوع به اول شود.
لغت نامه دهخدا
(اَ وْ وا)
نیک توبه کردن. توبه نیکو و پشیمانی از گناه:
به در بی نیاز نتوان رفت
جز بمستغفری و اوابی.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(اَ خِ)
جمع واژۀ آخره. (ناظم الاطباء) ، شرینه که در کشتزار افتد. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ آذی. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به معنی امواج دریا. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ ی ی)
جمع واژۀ آری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به آری شود، (اصطلاح اصولی) مبحث اوامر یکی از مباحث مهمه اصول فقه است و در آن بحث میشود که آیا امر دلالت بر وجوب یا ندب یا دلالت بر فور یا تراخی یا بر مره یا تکرار دارد. و رجوع به کفایهالاصول آخوند خراسانی شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
کلمه رابطه است به معنی با. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ آسیه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به آسیه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ اوعیه. جج وعاء. (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ آغیه، جویچه ای که برای آبیاری سوی کشت آرند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). جمع واژۀ اوغیه و جوهری آنرا گویا جمع واغیه گرفته. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
نی جولاهه که بر آن پود میباشد.
لغت نامه دهخدا
(اَ قی ی)
جمع واژۀ اوقیه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(اَ نی ی)
منسوب است به اوانا که قریه ای است در ده فرسنگی بغداد. (الانساب سمعانی). رجوع به اوانا شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ آنیه، و آنیه جمع واژۀ اناء. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ظروف و آوندها. (غیاث اللغات) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) :
مرا شاد کردی و آباد کردی
سرای من از فرش و مال و اوانی.
فرخی.
بر مفرش پیروزه بشب شاه حلب را
از سوده و پاکیزه بلور است اوانیش.
ناصر خسرو.
هم ز انواع اوانی بی عدد
کانچنان در بزم شاهنشه سزد.
مولوی.
رجوع به اناء و آنیه شود
لغت نامه دهخدا
(اُ)
محمد بن زکریا اباغانم نجدی و بقولی یمامی اضاخی، از مردم یکی از دیه های یمامه بود. از محمد بن کامل عمانی در عمان بلقا و مقدام بن داود رعینی مصری سماع کرد و ابوالعباس حسن بن سعید بن جعفر فیروزآبادی مقری و ابوالفهد حسین بن محمد بن حسن و ابوبکر عتیق بن عبدالرحمن بن احمد سلمی عبادانی از وی روایت دارند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(سُ خا)
آب و گل تنک. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سواخی
تصویر سواخی
آب و گل تنک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اواخر
تصویر اواخر
جمع آخره و اخیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوالی
تصویر اوالی
تک یاختگان آغازی آغازیان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع آنیه تک انا، سبوها آوندها، جمع آنیه، جمع الجمع انا آوندها آبخورها آبدانها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اواخر
تصویر اواخر
((اَ خِ))
جمع آخر، پایان ها، مقابل اوایل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اوانی
تصویر اوانی
جمع آنیه، ججمع اناء، آوندها، آبخورها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اواخر
تصویر اواخر
پایانه ها
فرهنگ واژه فارسی سره