جدول جو
جدول جو

معنی اهیاج - جستجوی لغت در جدول جو

اهیاج
(اِ تِ)
خشک گیاه و یا زردگیاه یافتن زمین را. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هیاج
تصویر هیاج
برانگیختن، کارزار کردن، جنگ کردن، کارزار
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
پنهان کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، کوشیدن اسب در رفتار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کِ بَ)
خشک شدن نبات، (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل بن علی) (اقرب الموارد)، زرد و خشک گردیدن گیاه، (منتهی الارب) (آنندراج)، انگیخته شدن، (تاج المصادر) (منتهی الارب)، انگیخته شدن جنگ، (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل بن علی)، برانگیختن، (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد)، لازم و متعدی استعمال میشود، (منتهی الارب) (آنندراج)، کارزار و کشش کردن، (منتهی الارب)، مضطرب شدن و به حرکت درآمدن دریا، (از اقرب الموارد)، جوش زدن خون و جز آن، (منتهی الارب) (آنندراج)، نشأه شدن شتران، (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج)، مست شدن شتران، به خشم شدن، (منتهی الارب) (آنندراج)، خشم گرفتن، حرکت دادن شتران را به شب بسوی آب و علف، شجاع شدن و حمله ور گردیدن، (از اقرب الموارد)،
- یوم هیاج، روز جنگ
لغت نامه دهخدا
(مِهَْ)
شتر مادۀ آرزومند و مشتاق وطن، شترکه زود و نخست از شتران تشنه گردد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
آتش افروختن، (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)، برافروختن آتش، (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
برانگیخته شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). انگیخته شدن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، برآمدن بر چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بالای چیزی رفتن. (آنندراج) ، پناه بردن به چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پناه بردن. (آنندراج) ، منتصب گردیدن چیزی جهت کسی. (منتهی الارب). عرضه شدن چیزی برای کسی. (از اقرب الموارد). منتصب گردیدن چیزی جهت کسی. (ناظم الاطباء) ، نزدیک کسی رسیدن یا ایستادن یا استقبال نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بر پای ایستادن. (آنندراج) ، کلان گردیدن سرین چنانکه بهدف ماند. (منتهی الارب) (آنندراج). کلان سرین گردیدن چنانکه به هدف مانا باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
پنهان داشتن، آهنگ کردن. (تاج المصادر بیهقی). قصد کردن. (آنندراج) (المصادر زوزنی) ، افتادن چیزی، فرود آوردن دم شمشیر را بر کسی، دراز و بلند شدن دست بسوی چیزی، اشاره کردن بدست. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اشارت کردن. (آنندراج) ، دوست داشتن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِتِ)
بسیار راندن شتر را در نیمروز چندانکه سرگشته گردد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، جلاد. میرغضب. (یادداشت بخطمرحوم دهخدا) :
سرت را بریده بخوار اهرمن
تنت را شده کام شیران کفن.
فردوسی (از شاهنامه چ بروخیم ص 93)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
در بحر هزج شعر گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، منزل اهل، جای باش کسان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ کَ / کِ)
درخت حاج رویانیدن زمین. اشترغاز رویانیدن. حشیشهالجمال رویانیدن
لغت نامه دهخدا
(اَزْ)
جمع واژۀ زیج: و کانت له (لابن الدّهان) الید الطولی فی النجوم و حل الازیاج. (ابن خلکان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اهماج
تصویر اهماج
کوشش در رفتن پنهان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهتیاج
تصویر اهتیاج
بر انگیخته شدن بر آغالیدن: برای زیان زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایهاج
تصویر ایهاج
آتش افروختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هیاج
تصویر هیاج
جنگ کردن، برانگیختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهلاج
تصویر اهلاج
پنهان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هیاج
تصویر هیاج
((هِ))
برانگیختن، کارزار کردن
فرهنگ فارسی معین
ابکل
فرهنگ گویش مازندرانی