- اهتلاک
- به مرگ انداختن خود خود کشی کوشیدن: در دویدن شتاب در پریدن
معنی اهتلاک - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نابود کردن به باد دادن فروختن نیست گردانیدن نابود کردن هلاک کردن، هلاک ساختن
هلاک کردن، میرانیدن، نابود ساختن
ترشدن، بهبودی، نیک انجامی تر شدن، از بیماری به شدن، نیکو شدن حال پس از بدی و سختی، آب بزیر پوست کسی دویدن پس از نزاری. تر شدن
درخشیدن، درفشیدن
به گلو فروبردن اباریدن فرو بردن به حلق و گلو بلع بگلو فرو بردن بلعیدن فرو دادن تو دادن قورت دادن، بلعیدن
پگاهیدن دمیدن بامداد صبح برآمدن، بامداد شدن
دروغ گفتن، بریده شدن سخن گفتن بی اندیشه، بردن آبرو، دورشدن
کشیدن چیزی را از جایی به جایی بردن کشیدن کشیدن از جایی بجای دیگر چیزی از جایی بجایی بردن
فریب دادن، راز شنیدن درهم برهمی به هم ریختگی
خوی گیری، دروغبافی
یوتاری پادیاری، نا سازگاری، ستیزه، جانشینی، شکم روش عدم موافقت، ناسازگاری، با یکدیگر خلاف کردن، نزاع، مشاجره
گرفتن مال کسی، طلاق زن بدون مهریه
آمچ آمیزش درآمیختگی خلیس، شوریدگی، همگمی آمیخته شدن، درهم شدن
کیسه بری زود دوزی تر دستی پنهان ربایی، ستوده گویی دزدی کردن
جهش اندام، پریدن پلک، بیرون کشیدن، تنش اندام جستن اندام
زبانبازی زبانفریبی
لو یشه بندی (لویشه چوب و ریسمانی که به دهان چارپایان بندند، استوار شدن
گوشاسب در خواب جماع کردن
فرود آمدن
موی ستردن
ستیهیدن ستیهش (لجاجت)، سوگند خوردن، ستاییدن
شیردوشی شیر دوشیدن
باهم خراشیدن با هم مالیدن به هم مالیدن
لنگ بستن
بند فروهشتگی بندسستی
در هم شدن امور
کرشدن گوش سنگینی
هیرخواهی (هیر ملک)، هیرداری تملک به ملک گرفتن تصرف کردن
گردن نهادن، رامش خواستن زره خواستن، از ناکسان زن خواستن بساویدن بر ماسیدن (لمس کردن از راه دست کشیدن)، در بر گرفتن، آشتی کردن لمس کردن بسودن دست کشیدن بچیزی. یا استلام حجر. بسودن سنگ (بلب یا دست) سنگ را لمس کردن، بوسه دادن، در بر گرفتن، صلح کردن
تیغ کشیدن
پاک کردن کاسه به انگشت ته چیزی را بالا آوردن آب کاسه را بانگشت پاک کردن
ربودن به بر یک زدن
نیست کردن میرانیدن هلاک کردن، نیست شدن، پرداخت وام بمرور زمان وام فرسایی یا استهلاک سرمایه. سرمایه ای را که برای خرید ماشینها یا مخارج ساختمان و جز آن بکار رفته بمرور بدست آوردن، هلاک کردن، نابود کردن، استهلاک دین، میرانیدن