جدول جو
جدول جو

معنی اهتراش - جستجوی لغت در جدول جو

اهتراش
(اِتِ)
برآغالیدن. (آنندراج). برآغالانیده شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ تِ)
ائتراش. قبول ارش نمودن برای خماشه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
گرد آوردن، بریدن و درودن. اجدزاز. یقال: اجتززت الشیح و اجدززته، اذاجززته. (منتهی الارب) ، بدرو آمدن کشت
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
برافژولیده شدن سگ، خاص بالکلب او بالسباع، بخصوص بر سگ دیگر یا یکی از سباع. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، دندان آشکار کردن بخنده. (منتهی الارب) (آنندراج). آشکار کردن دندان بخنده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
شکستن چوب را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
شادمان شدن و اشتها پیدا کردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بهم دررفتن مردمان و مانند آن. (المصادر زوزنی). آمیخته شدن.
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
با هم به نیزه کارزار کردن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، خاص کردن چیزی را بچیزی، بخش نهادن مهمان را، برگزیدن، بازدوختن توشه دان و پشیزه را میان دو پشیزۀ آن درآوردن. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عِخوا / خا)
کسب کردن. طلب رزق کردن.
لغت نامه دهخدا
(اِتِ)
فراهم آمدن، فروتنی کردن، بازداشتن، بند کردن. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
در پی کس رفتن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). در پی اثر رفتن. (ناظم الاطباء). بر اثر پی کس رفتن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(هََ)
برشدن تاک بر وادیج. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). (آنندراج). بر چفته شدن انگور. (تاج المصادر بیهقی). برشدن انگور بر چوب بندی که تاک بر بالای آن اندازند. (از متن اللغه) ، تلاش و تفحص کردن بن شاخهای خرمابن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جستجوی بن شاخه های خرما. (از اقرب الموارد) ، برجستن بر کسی بناحق. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
غری. در فارسی سریشم و در هندی سریش است. (الفاظ الادویه). و رجوع به غری شود. صحیح کلمه اشراس است که در دزی ضبط شده است. رجوع به اشراس شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
برکندن. و کشیدن چیزی را از کسی و ربودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) ، برافتادن موی از بیماری. پی درپی افتادن پشم، بلند برآمدن روز. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بلند و دراز شدن روز. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(صَ پَ رَ)
شکار کردن: احتراش ضب، شکار کردن سوسمار، میان بستن بجامه
لغت نامه دهخدا
تصویری از اختراع
تصویر اختراع
شکافتن، بریدن، آفریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتراص
تصویر احتراص
به آزخواهی: (آز حرص) آزبارگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتراف
تصویر احتراف
پیشه داری پیشه وری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتراق
تصویر احتراق
آتش گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احترام
تصویر احترام
حرمت داشتن، پاس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتشاش
تصویر احتشاش
گیاهجویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتواش
تصویر احتواش
شکار رمانی شکار رماندن، در میان گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختراز
تصویر اختراز
به هم وادوختن چشم زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختراط
تصویر اختراط
شمشیر کشی شمشیر از نیام بر کشیدن پافشاری در گریه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجترار
تصویر اجترار
نشخوار شتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتراء
تصویر اجتراء
دلیر شدن بر کسی، دلیری دلیر شدن دلیر گردیدن برکسی، دلیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتراح
تصویر اجتراح
ورزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجترام
تصویر اجترام
خرما کنی بار خرما بریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتراد
تصویر ابتراد
آب سرد آشامیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتئاش
تصویر ابتئاش
واپس شدن
فرهنگ لغت هوشیار
وادیج بستن (وادیج چوب بست یا داربستی است که تاک برآن اندازد، برشدن تاک خزیدن تاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختراش
تصویر اختراش
هم خراشی: خراشیدن همدیگر را، پیشه گری، به زورخواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افتراش
تصویر افتراش
هم بستری، شکستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهتباش
تصویر اهتباش
فراهم آمدن به دهش رسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتراس
تصویر احتراس
خود پاسداری، کش رفتن دزدیدن
فرهنگ لغت هوشیار