جدول جو
جدول جو

معنی اهتجال - جستجوی لغت در جدول جو

اهتجال(اِ تِ)
نو بیرون آوردن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارتجال
تصویر ارتجال
بی اندیشه و بی تامل سخن یا شعر گفتن، بالبداهه گفتن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
درخشیدن ابرو و روی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). درخشیدن روی و ابرو و برق. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ هجل. زمین همواریست میان کوه یا عام است. (منتهی الارب) (آنندراج). هجال. هجلات. هجول. (منتهی الارب). و رجوع به هجل شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
مهمل و بی شبان گذاشتن شتر را.
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
حیلت کردن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
هجو کردن. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ستیهیدن در چیزی و تمادی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، در اصطلاح علم عروض یکی از مفاعیل است که در آن زحاف شده و آن فعول بسکون لام است در آنجا که از مفاعیل منشعب باشد. و رجوع به المعجم فی معاییر اشعارالعجم شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
از هم جدا شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
همه شیر پستان دوشیدن. (آنندراج) (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، آمدن و شدن، پیش و پس رفتن مردم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، زیر و زبر شدن ملخ. (منتهی الارب) ، نرم رفتن ستور و ملخ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آهسته رفتن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
دختر نارسیده را گائیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
سوار شدن بر ستور بی دستوری مالکش. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
برگردیدن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، پژمرده و خشک گردیدن روی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ترسیدن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، در عبارت زیر بمعنی خراب کردن و منهدم ساختن است: بحکم مصلحت سیاست و رعایت جانب مروت، افساد و اهدام ذات او واجب گردد. (سندبادنامه ص 98)
لغت نامه دهخدا
پای کسی گرفتن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
آشکار گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). آشکار شدن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نو پیدا کردن کاری را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بربافتن و نوآفریدن کاری را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
ترشدن، بهبودی، نیک انجامی تر شدن، از بیماری به شدن، نیکو شدن حال پس از بدی و سختی، آب بزیر پوست کسی دویدن پس از نزاری. تر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتیال
تصویر احتیال
حیله ومکر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختبال
تصویر اختبال
کم خردی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختجات
تصویر اختجات
جمع اختج. اختجها و حرکات و انقباضات ناگهانی اعضا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتذال
تصویر اجتذال
شادمانی کردن شادمانی شادمانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتمال
تصویر اجتمال
پیه گذاری، پیه مالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتذال
تصویر ابتذال
خواروکهنه کردن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتزال
تصویر ابتزال
شکافتن، شکافته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتجال
تصویر انتجال
آشکاری، گذشتن، پالودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتهال
تصویر ابتهال
زاری، دعا و زاری، تضرع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهتجان
تصویر اهتجان
نارس گایی گاییدن دختر نارس شو گیری پیش از برنایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهتجاج
تصویر اهتجاج
ستیهیدن سخن نشنودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهتجاء
تصویر اهتجاء
نکوهیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهتبال
تصویر اهتبال
ترفند سازی، گزاف گویی، نخجیر فریبی، اندوهگینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتجال
تصویر ارتجال
بالبداهه سرائیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتمال
تصویر احتمال
باربر گرفتن، حمل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتجال
تصویر ارتجال
((اِ تِ))
بی اندیشه و به بدیهه سخن و شعر گفتن
فرهنگ فارسی معین
بداهت، بدیهه گویی
فرهنگ واژه مترادف متضاد