جدول جو
جدول جو

معنی انگیس - جستجوی لغت در جدول جو

انگیس(اَ)
شکلی از اشکال رمل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
انگیس
انگوس
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انیس
تصویر انیس
(دخترانه)
همدم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از انگیر
تصویر انگیر
انجیر، انگور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انگیز
تصویر انگیز
انگیختن، پسوند متصل به واژه به معنای انگیزنده مثلاً اسب انگیز، اسف انگیز، شورانگیز، طرب انگیز، غم انگیز، فتنه انگیز، انگیزه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انگیل
تصویر انگیل
انگله، دکمه، منگوله، حلقه، جادکمه، انگل، انگول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انبیس
تصویر انبیس
تودۀ غله، خرمن غلۀ بادداده و پاک کرده
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
دهی از بخش مرکزی شهرستان نوشهر است که 430 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و رود خانه محلی و محصول آنجا غلات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(اِ گِ)
در تداول (عامه) بجای انگلیسی استعمال شود. (از فرهنگ فارسی معین).
لغت نامه دهخدا
(اِ گِ)
فریدریک (فریدریش). فیلسوف، عالم اقتصاد و سیاستمدار آلمانی (1820-1895م.) دوست کارل مارکس بود و با وی خانوادۀ مقدس (1844) و اعلامیۀ حزب کمونیسم (مانیفست) (1848) را تنظیم کرد. وی پس از مرگ مارکس مجلدات دوم و سوم کتاب سرمایۀ (کاپیتال) او را نشر داد. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
گوی گریبان. تکمه.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دهی است از بخش هریس شهرستان اهر با 451 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و سردرختی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4) ، هراسان. هراسناک. بیمناک. مضطرب. نگران:
دل موبدان گشت اندیشه ناک
ز اندیشه دلهایشان گشت چاک.
فردوسی.
اگرچه ویس بی آهو و پاک است
مرا زین روی دل اندیشه ناک است.
(ویس و رامین).
بکار خادمش اندیشه ای همی باید
به از گذشته که اندیشه ناک و حیران است.
انوری.
از پی سودای شب اندیشه ناک
ساخته معجون مفرح ز خاک.
نظامی.
در آن رهگذرهای اندیشه ناک
پراکنده شد بر سرم مغز پاک.
نظامی (از آنندراج).
من خود اندیشه ناک پیوسته
زین زبان شکسته و بسته.
نظامی.
گنهکار اندیشه ناک از خدای
به از پارسای عبادت نمای.
(بوستان).
امین باید از داور اندیشه ناک
نه از رفع دیوان و زجر هلاک.
(بوستان).
و رجوع به اندیشناک شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دهی از بخش مرکزی شهرستان سراب است که 148 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات و حبوب است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
ریشه فعل انگیزیدن، آنچه باعث انگیزش و تحریک باشد. محرک. انگیزه. (فرهنگ فارسی معین) : گمان می برم که قصۀ دمنه انگیزحسودان باشد. (انوار سهیلی از فرهنگ فارسی معین).
آنکه می کشت مرا غمزۀ خونریز تو بود
گرچه او کشت ولیکن همه انگیز تو بود.
؟
لغت نامه دهخدا
(اَ)
انگور. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج). و رجوع به انگور شود، ابره، هر فرش که باشد و نوعی از گستردنی نگارین. (آنندراج) : باغات چهارگانه... مبسوط به انواع انماط عبقری. و معطر به روایح اسفاط عنبری. (ترجمه محاسن اصفهان) ، جامۀ پشمین که بر هودج افکنند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان نوشهر با 900 تن سکنه. آب آن از چشمه و رود خانه محلی و محصول آن غلات و ارزن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نام شکلی از اشکال رمل که منکوس است. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). شکلی از اشکال رمل و آن سه خط متساوی است که زیر آنها نقطه باشد. (از اقرب الموارد). شکلی از اشکال رمل و درعربی به معنی برگشته و برگشتن است. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
ظاهراً به معنی انگشت است. (یادداشت مؤلف) :
گر ز حسد قاصدی (حاسدی ؟) به وهم بخواهد
تا بنهد بر کمال تو سر انگیش
محو شود در جهان چون نقش مخیل
هرچه تصور کند خیال بداندیش.
سیف اسفرنگی (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَمْ)
خرمن غلۀ پاک کرده. (برهان قاطع) (آنندراج) (هفت قلزم) (انجمن آرا). تودۀ غلۀپاک کرده، و فی السامی البصره انبیس. (فرهنگ رشیدی). خرمن غلۀ بادداده و پاک کرده. (فرهنگ فارسی معین) ، یک سو شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بیک سو شدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی). اعتزال و تنحی، گویند انتبذ الی ناحیه و همچنین انتبذ مکاناً، یعنی آنجا را عزلتگاهی دور برای خود ساخت. (از اقرب الموارد). گوشه گرفتن. گوشه گیری کردن، کرانه گزیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). تنحی از قوم. (از اقرب الموارد) ، بر خود پیچیدن هر دو قوم در جنگ. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). تحیز هر دو گروه در جنگ. (ازاقرب الموارد) ، نبیذ ساختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، نبیذ افکندن: انتبذالتمر او الزبیب، صار نبیذاً. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اندیس
تصویر اندیس
فرانسوی نشانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبیس
تصویر انبیس
خرمن غله باد داده و پاک کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انکیس
تصویر انکیس
شکلی است از اشکال رمل منکوس
فرهنگ لغت هوشیار
بجای (انگلیسی) (منسوب به انگلیس و انگلستان) استعمال شود، جمع انگلیسها
فرهنگ لغت هوشیار
میوه رز میوه مو. این میوه بصورت یک خوشه مرکب از دانه هاست که هر یک را حبه یا دانه انگور گویند و آنها بشکل کروی بیضوی تخم مرغی برنگها و باندازه های مختلف اند، درخت رز مو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگیز
تصویر انگیز
محرک، انگیزه، تحریک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگیل
تصویر انگیل
تکمه دگمه گوی گریبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگیل
تصویر انگیل
انگشت، اصبع، انگل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انگیز
تصویر انگیز
آن چه که باعث انگیزش و تحریک باشد، محرک، انگیزه، در ترکیب به جای اسم فاعل نشیند، اسف انگیز، غم انگیز، شورانگیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انیس
تصویر انیس
اخت، همدم
فرهنگ واژه فارسی سره
نوعی سبزی صحرایی
فرهنگ گویش مازندرانی
نام روستایی کردنشین درکجور، نام قلعه ای قدیمی که در حومه
فرهنگ گویش مازندرانی
انگور
فرهنگ گویش مازندرانی
انگشت
فرهنگ گویش مازندرانی
افزار پیشه وران یل محل افزارمندان و کسبه، نام روستایی در
فرهنگ گویش مازندرانی
تره ی کوهی، لاغر
فرهنگ گویش مازندرانی