جدول جو
جدول جو

معنی انکیس - جستجوی لغت در جدول جو

انکیس(اِ)
نام شکلی از اشکال رمل که منکوس است. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). شکلی از اشکال رمل و آن سه خط متساوی است که زیر آنها نقطه باشد. (از اقرب الموارد). شکلی از اشکال رمل و درعربی به معنی برگشته و برگشتن است. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
انکیس
شکلی است از اشکال رمل منکوس
تصویری از انکیس
تصویر انکیس
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انیس
تصویر انیس
(دخترانه)
همدم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از انبیس
تصویر انبیس
تودۀ غله، خرمن غلۀ بادداده و پاک کرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنکیس
تصویر تنکیس
واژگون کردن، سرنگون ساختن، سرازیر کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انیس
تصویر انیس
انس گیرنده، خوی گیرنده، یار، همدم
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
نگونسار کردن. (زوزنی). نگونسار گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سرنگون گردیدن. (آنندراج) :... و نفرین مظلومان سبب تشویق حال و تهییج اسباب خذلان و تنکیس رایت دولت او مؤثر آمد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 270). لشکر به تخریب دیار و تعذیب کفار و تنکیس اصنام و... دست برگشاد. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 321) ، نپیوستن اسب به اسبان دیگر. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نام پرنده ای که رنگش هر بار که در آب غوطه زند برنگی دیگر نماید. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(فَ / فَ جَ)
وا سر شدن بیماری. (یادداشت مؤلف) (از تاج المصادر بیهقی). رجوع به نکس و نکس و نکاس شود
لغت نامه دهخدا
(اَ کا)
کشنده تر. مجروح کننده تر:
و صار فواته اذکی و انکی
علی جنبی من وخز الردینی.
(از تاریخ بیهق ص 244)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
مونس. (مهذب الاسماء). انس دهنده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(اَکْ یَ)
زیرک و دانا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
کیسه بستن. (فرهنگستان)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
سرنگون کردن. (آنندراج). نگونسار کردن. واگردانیدن. (مصادر زوزنی از یادداشت مؤلف). ارکاس. (یادداشت مؤلف) ، رفتن بیم و ترس. (منتهی الارب) (آنندراج) (صراح اللغه)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دهی است از بخش هریس شهرستان اهر با 451 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و سردرختی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4) ، هراسان. هراسناک. بیمناک. مضطرب. نگران:
دل موبدان گشت اندیشه ناک
ز اندیشه دلهایشان گشت چاک.
فردوسی.
اگرچه ویس بی آهو و پاک است
مرا زین روی دل اندیشه ناک است.
(ویس و رامین).
بکار خادمش اندیشه ای همی باید
به از گذشته که اندیشه ناک و حیران است.
انوری.
از پی سودای شب اندیشه ناک
ساخته معجون مفرح ز خاک.
نظامی.
در آن رهگذرهای اندیشه ناک
پراکنده شد بر سرم مغز پاک.
نظامی (از آنندراج).
من خود اندیشه ناک پیوسته
زین زبان شکسته و بسته.
نظامی.
گنهکار اندیشه ناک از خدای
به از پارسای عبادت نمای.
(بوستان).
امین باید از داور اندیشه ناک
نه از رفع دیوان و زجر هلاک.
(بوستان).
و رجوع به اندیشناک شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
شکلی از اشکال رمل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَمْ)
خرمن غلۀ پاک کرده. (برهان قاطع) (آنندراج) (هفت قلزم) (انجمن آرا). تودۀ غلۀپاک کرده، و فی السامی البصره انبیس. (فرهنگ رشیدی). خرمن غلۀ بادداده و پاک کرده. (فرهنگ فارسی معین) ، یک سو شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بیک سو شدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی). اعتزال و تنحی، گویند انتبذ الی ناحیه و همچنین انتبذ مکاناً، یعنی آنجا را عزلتگاهی دور برای خود ساخت. (از اقرب الموارد). گوشه گرفتن. گوشه گیری کردن، کرانه گزیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). تنحی از قوم. (از اقرب الموارد) ، بر خود پیچیدن هر دو قوم در جنگ. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). تحیز هر دو گروه در جنگ. (ازاقرب الموارد) ، نبیذ ساختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، نبیذ افکندن: انتبذالتمر او الزبیب، صار نبیذاً. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ کَ)
مارماهی. (منتهی الارب) (تذکرۀ داود ضریر انطاکی) (ناظم الاطباء) (از المعرب جوالیقی ص 338). انقلیس. جری. جریث. حنکلیس. جنکلیز. (یادداشت مؤلف) ، محسوب. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از انبیس
تصویر انبیس
خرمن غله باد داده و پاک کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندیس
تصویر اندیس
فرانسوی نشانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنکیس
تصویر تنکیس
واژگون کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انیس
تصویر انیس
مونس، انس دهنده، خو گرفته، انس گیرنده، همدم و غمخوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکیس
تصویر اکیس
زیرک تر داناتر با ادب تر زیرکتر زیر کسارتر هشیارتر داناتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انیس
تصویر انیس
همدم، همنشین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنکیس
تصویر تنکیس
((تَ))
واژگون کردن، سرازیر ساختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکیس
تصویر اکیس
((اَ یَ))
زیرکتر، هشیارتر، داناتر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انیس
تصویر انیس
اخت، همدم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اکیس
تصویر اکیس
زیرکتر
فرهنگ واژه فارسی سره
آشنا، دلارام، دمخور، دمساز، رفیق، مونس، همدم، همنشین
فرهنگ واژه مترادف متضاد
انگوس
فرهنگ گویش مازندرانی