فروگرفتن مردم از هر جانب. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). ریخته شدن از هر طرف بر کسی. (از اقرب الموارد). فراهاریده شدن مردم از هر جای. (تاج المصادر بیهقی نسخۀ خطی کتابخانه لغت نامه ورق 232ب).
فروگرفتن مردم از هر جانب. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). ریخته شدن از هر طرف بر کسی. (از اقرب الموارد). فراهاریده شدن مردم از هر جای. (تاج المصادر بیهقی نسخۀ خطی کتابخانه لغت نامه ورق 232ب).
منقطع و بریده شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). انقطاع. (از اقرب الموارد) ، هر چیز شیرین. (از انجمن آرا) (از آنندراج). ترکیب ها: - ترانگبین (ترنجبین). تلنگبین. خشک انگبین. گزانگبین. سرکنگبین. (سکنگبین، سکنجبین). گل انگبین. سرشک انگبین. نی انگبین. گبت انگبین. (از یادداشتهای مؤلف). ، در اصطلاح موسیقی قدیم نام آهنگی است. (از فرهنگ فارسی معین) ، اسمی است که غالباً غلامهای سیاه را بدان نامند. (ناظم الاطباء)
منقطع و بریده شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). انقطاع. (از اقرب الموارد) ، هر چیز شیرین. (از انجمن آرا) (از آنندراج). ترکیب ها: - ترانگبین (ترنجبین). تلنگبین. خشک انگبین. گزانگبین. سرکنگبین. (سکنگبین، سکنجبین). گل انگبین. سرشک انگبین. نی انگبین. گبت انگبین. (از یادداشتهای مؤلف). ، در اصطلاح موسیقی قدیم نام آهنگی است. (از فرهنگ فارسی معین) ، اسمی است که غالباً غلامهای سیاه را بدان نامند. (ناظم الاطباء)
خندیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). دندان نمودن و خندیدن. (آنندراج). گماریدن. (تاج المصادر بیهقی). بگماریدن. (مصادر زوزنی) ، دانستن. (غیاث اللغات). شمردن. بحساب آوردن. تعداد کردن. عد کردن. (یادداشت مؤلف) : همه خوبی انگار ای پهلوان بدی ناید از شاه خود بی گمان. فردوسی. جمال صفاهان نظام دوم که گیتی سیم جعفر انگاشتش. خاقانی
خندیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). دندان نمودن و خندیدن. (آنندراج). گماریدن. (تاج المصادر بیهقی). بگماریدن. (مصادر زوزنی) ، دانستن. (غیاث اللغات). شمردن. بحساب آوردن. تعداد کردن. عد کردن. (یادداشت مؤلف) : همه خوبی انگار ای پهلوان بدی ناید از شاه خود بی گمان. فردوسی. جمال صفاهان نظام دوم که گیتی سیم جعفر انگاشتش. خاقانی
جمع واژۀ کیل. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ کیل، به معنی پیمانه. (آنندراج). رجوع به کیل شود، هرچند. اگرچند. (فرهنگ فارسی معین). بااینکه. اگرچه. با وجود اینکه. با همه اینکه. گرچه. ولو. هرچند که. ارچه. (یادداشت مؤلف) : بت اگرچه لطیف دارد نقش به بر دو رخانت هست خراش. رودکی. اگرچه چنگ نوازان لطیف دست بوند فدای دست قلم باد دست چنگ نواز. رودکی. موز مکی اگرچه دارد نام نکنندش چو شکر اندر جام. طیان. بچۀ بط اگرچه باشد خرد آب دریاش کی تواند برد. ؟ (از العراضه). اگرچه گوی سروبالا بود جوانی کندپیر کانا بود. فردوسی. اگرچه فراوان کشیدیم رنج نه شان پیل ماندیم از آن پس نه گنج. فردوسی. به گه آمد اگرچه دیرآمد. سنایی. بچۀ بط اگرچه دینه بود آب دریاش تا به سینه بود. سنایی. اگرچه جرم من کوه گران است ترا دریای رحمت بیکران است. نظامی. اگرچه پیش خردمند خامشی ادب است به وقت مصلحت آن به که در سخن کوشی. سعدی. مسکین خر اگرچه بی تمیز است چون بار همی کشد عزیز است. سعدی. اگرچه زنده رود آب حیاتست ولی شیراز ما از اصفهان به. حافظ. چو حافظ گنج او در سینه دارم اگرچه مدعی بیند حقیرم. حافظ. اگرچه دوست به چیزی نمی خرد ما را به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست. حافظ. اگرچه عرض هنر پیش یار بی ادبیست زبان خموش ولیکن دهن پر از عربیست. حافظ. اگرچه نیست روا سجدۀ بتان کردن تو آن بتی که ترا سجده می توان کردن. درویش غیاثی عراقی. قوت غذاکننده اگرچه نگهدارندۀ تن است لیکن... (مصنفات باباافضل از فرهنگ فارسی معین). - گرچه، اگرچه. هرچند. (یادداشت مؤلف) : گرچه سختی چو نخگله مغزت جمله بیرون کنم به چاره گری. لبیبی. ، به معنی هرچه نیز می باشد. (ناظم الاطباء). ، به معنی هرچه نیز می آید چنانچه ’اگرچند’ نیز به معنی هرچند آمده است. (آنندراج) (از لغت فرس اسدی) (مؤید الفضلاء)
جَمعِ واژۀ کَیل. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ کیل، به معنی پیمانه. (آنندراج). رجوع به کیل شود، هرچند. اگرچند. (فرهنگ فارسی معین). بااینکه. اگرچه. با وجود اینکه. با همه اینکه. گرچه. ولو. هرچند که. ارچه. (یادداشت مؤلف) : بت اگرچه لطیف دارد نقش به بر دو رخانت هست خراش. رودکی. اگرچه چنگ نوازان لطیف دست بُوَند فدای دست قلم باد دست چنگ نواز. رودکی. موز مکی اگرچه دارد نام نکنندش چو شکر اندر جام. طیان. بچۀ بط اگرچه باشد خرد آب دریاش کی تواند برد. ؟ (از العراضه). اگرچه گوی سروبالا بود جوانی کندپیر کانا بود. فردوسی. اگرچه فراوان کشیدیم رنج نه شان پیل ماندیم از آن پس نه گنج. فردوسی. به گَه آمد اگرچه دیرآمد. سنایی. بچۀ بط اگرچه دینه بود آب دریاش تا به سینه بود. سنایی. اگرچه جرم من کوه گران است ترا دریای رحمت بیکران است. نظامی. اگرچه پیش خردمند خامشی ادب است به وقت مصلحت آن به که در سخن کوشی. سعدی. مسکین خر اگرچه بی تمیز است چون بار همی کشد عزیز است. سعدی. اگرچه زنده رود آب حیاتست ولی شیراز ما از اصفهان به. حافظ. چو حافظ گنج او در سینه دارم اگرچه مدعی بیند حقیرم. حافظ. اگرچه دوست به چیزی نمی خرد ما را به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست. حافظ. اگرچه عرض هنر پیش یار بی ادبیست زبان خموش ولیکن دهن پر از عربیست. حافظ. اگرچه نیست روا سجدۀ بتان کردن تو آن بتی که ترا سجده می توان کردن. درویش غیاثی عراقی. قوت غذاکننده اگرچه نگهدارندۀ تن است لیکن... (مصنفات باباافضل از فرهنگ فارسی معین). - گرچه، اگرچه. هرچند. (یادداشت مؤلف) : گرچه سختی چو نخگله مغزت جمله بیرون کنم به چاره گری. لبیبی. ، به معنی هرچه نیز می باشد. (ناظم الاطباء). ، به معنی هرچه نیز می آید چنانچه ’اگرچند’ نیز به معنی هرچند آمده است. (آنندراج) (از لغت فرس اسدی) (مؤید الفضلاء)
جمع واژۀ نکل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). قیدها و بندهای سخت یا بندهای آتشین. (آنندراج) : ان لدینا انکالاً و جحیماً. (قرآن 12/73) ، نزدیک ما در غیب ایشان را بندهاست و آتشی عظیم. (کشف الاسرار ج 10 ص 263) ، گذاشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). یقال: انکفوا عن الموضع اذا ترکوه. (منتهی الارب). ترک کردن. (از اقرب الموارد)
جَمعِ واژۀ نِکل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). قیدها و بندهای سخت یا بندهای آتشین. (آنندراج) : اِن لدینا انکالاً و جحیماً. (قرآن 12/73) ، نزدیک ما در غیب ایشان را بندهاست و آتشی عظیم. (کشف الاسرار ج 10 ص 263) ، گذاشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). یقال: انکفوا عن الموضع اذا ترکوه. (منتهی الارب). ترک کردن. (از اقرب الموارد)
بر خود بستن، چامه دزدی بخود بستن بخویش در بستن بخود نسبت دادن، سخن دیگری بر خویشتن بستن و آن چنان باشد که کسی شعر دیگری را مکابره بگیرد و شعر خویش سازد بی تغییری و تصرفی در لفظ و معنی آن یا بتصرفی اندک، جمع انتحالات
بر خود بستن، چامه دزدی بخود بستن بخویش در بستن بخود نسبت دادن، سخن دیگری بر خویشتن بستن و آن چنان باشد که کسی شعر دیگری را مکابره بگیرد و شعر خویش سازد بی تغییری و تصرفی در لفظ و معنی آن یا بتصرفی اندک، جمع انتحالات