جدول جو
جدول جو

معنی انکلات - جستجوی لغت در جدول جو

انکلات
(اِ تِ)
ریخته شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). انصباب. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انحلال
تصویر انحلال
از میان رفتن و برچیده شدن یک اداره یا بنگاه، برچیدگی، در علم شیمی حل شدن ماده ای در حلال، مثل حل شدن قند یا نمک در آب، گشوده شدن گره، باز شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انجلاب
تصویر انجلاب
کشیده شدن از جایی به جای دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انثلام
تصویر انثلام
رخنه دار شدن، رخنه پیدا کردن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
خندیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). دندان نمودن و خندیدن. (آنندراج). گماریدن. (تاج المصادر بیهقی). بگماریدن. (مصادر زوزنی) ، دانستن. (غیاث اللغات). شمردن. بحساب آوردن. تعداد کردن. عد کردن. (یادداشت مؤلف) :
همه خوبی انگار ای پهلوان
بدی ناید از شاه خود بی گمان.
فردوسی.
جمال صفاهان نظام دوم
که گیتی سیم جعفر انگاشتش.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
درگذشتن و فوت شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). یقال: انفلت منی. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
از خود برگشتن و برگردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). انصراف. (از اقرب الموارد) ، افسانه و سرگذشت گفتن، از سر گرفتن حکایت و افسانه را، حساب کردن و قیاس کردن، نقش کردن و تصویر کشیدن، کندن و تراشیدن و حجاری کردن. (ناظم الاطباء). ورجوع به انگاردن و انگار و انگاشتن شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
پیش درآمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). تقدم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
دور شدن، روشن شدن، روشن کردن جای و جز آن، گل کردن درخت، خوب روی شدن. (ناظم الاطباء). رجوع به اناره شود
لغت نامه دهخدا
(اَ مُ)
جمع واژۀ انمله. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سرانگشت. اعراب این کلمه مانند اعراب انمله مفرد آنست. رجوع به انمله شود، هویدا شدن راه. (تاج المصادر بیهقی). پیدا و گشاده شدن راه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). لازم ومتعدی استعمال میشود. (منتهی الارب) (آنندراج) ، سیر کردن بر ستور چندانکه تاسه زده گردد: ماادری ما انهجه، یعنی نمیدانم چه چیز تاسه زده کرد اورا، کهنه نمودن جامه را، کهنه گردیدن جامه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). کهن شدن جامه، دما برافتادن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). دمه برافکندن
لغت نامه دهخدا
(اِ مِ)
بی خبر و بر غفلت بیرون رفتن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بدون اطلاع دادن و پنهانی بیرون رفتن. (از اقرب الموارد). جیم شدن. (یادداشت مؤلف).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
درگذشتن و سبقت گرفتن در سیر. (از منتهی الارب) (آنندراج). گذشتن در سیر و سبقت نمودن. (ناظم الاطباء). بخوبی گذشتن و پیش افتادن در رفتن یا در دویدن. (از اقرب الموارد). بگذشتن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بریده گردیدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نیارش، بر چیده شدن، به هم خوردن، باز شدن گشوده شدن، برچیدگی، پراکنش پیوسته تفرق اتصالی) پراکنش خرده ها (اجزاء) بی آن که ویژگی خود را از دست دهند حل شدن باز شدن گشوده شدن، برچیده شدن تعطیل شدن متلاشی شدن، ضعف فتور استرخا، برچیدگی تعطیل، جمع انحلالات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندلاث
تصویر اندلاث
درگیری درافتادن، بی اندیشه به کاری درآمدن کار بی اندیشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندلاص
تصویر اندلاص
از دست لغزیدن از دست سریدن جداشدن گسیختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبلاج
تصویر انبلاج
دمیدن سپیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتحات
تصویر انتحات
تراشیدن تراشیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتصات
تصویر انتصات
خاموش بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتعات
تصویر انتعات
زاب بر شمردن (زاب صفت) ستودن گرامی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انحلاب
تصویر انحلاب
خوی ریختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انثلام
تصویر انثلام
لب پریدگی، گرد آمدن رخنه شدن رخنه یافتن، سوراخ و رخنه پیدا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انحلام
تصویر انحلام
خواب دیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انخلاع
تصویر انخلاع
بر کنده شدن، از جا در رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انخلال
تصویر انخلال
تباهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبثات
تصویر انبثات
پراکنده شدن چون پیام چون گرد
فرهنگ لغت هوشیار
از سنسکریت، جمع انبج، نغزک ها انبه ها جمع انبج. انبه ها، بمطلق اشیایی که با عسل مربا سازند اطلاق کنند بطوری که انبجات و مربیات مترادف محسوب شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الکلات
تصویر الکلات
فرانسوی مل چک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشکالات
تصویر اشکالات
جمع اشکال
فرهنگ لغت هوشیار
پاک کردن کاسه به انگشت ته چیزی را بالا آوردن آب کاسه را بانگشت پاک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انصلات
تصویر انصلات
پیشی گرفتن پیش افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انفلات
تصویر انفلات
در گذشتن مردن جان سپردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انکفات
تصویر انکفات
ترنجیده شدن، بر گردیدن باز گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انکلال
تصویر انکلال
دندان نمودن، کند شدن، نرم درخشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استلات
تصویر استلات
((اِ تِ))
غذای اطراف کاسه را با انگشت پاک کردن و خوردن، کنایه از خوردن تا ته ظرف
فرهنگ فارسی معین