- انکفاس
- در خود پیچیدن
معنی انکفاس - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دگرگونی آب
باز ایستادن از انجام کاری
ترنجیده شدن، بر گردیدن باز گشتن
برگردیدن رنگ، شکست خوردن، گراییدن، باز گشتن
جمع نفس، دمها، نفسها، روانها، آوازها، سخنها
نفس ها، دم ها، زمانهای کوتاه، جمع واژۀ نفس
جمع نفس، دم ها، نفس ها
پول کاغذی پشتوانه دار
پراشیدن
بازتاب، بازخورد، پژواک
کمکلن (لوز المعده)
کشتی گرفتن، دلهره داشتن
پراکنده شدن، رفتن آب به زمین
کوس بستن باز
واپس ماندن سپس ماندن بازگشتن
به نشیت افتادن، پست شدن، فرو نشستن
پوسیدن افتادن: دندان، فرور یختن، بریده شدن
گزیدن به دندان گزیدن آک شمردن
سرنگون افتادن، نگونسار شدن، واژگون شدن
بیزاری جستن، دور گردیدن، در خواستن در خواست کردن
سود یافتن، نفع گرفتن
دلهره ناآرامی، پا فشاری، همه را مکیدن
سیخ شدن مو، بال گشودن - از هم باز شدن
رخنه کردن
نیستاکی نیست گرداندن، همه را برگرفتن، شیر نوشیدن
آماسیدن باد آوردن باد کردن بر آماسیدن آماس کردن ورم کردن ظماسیدن، آماس ورم، جمع انتفاخات
شکارخواهی برانگیختن شکار
نیست شدن، از میان رفتن، نیستی، نابودی ،دور شدن، یکسو گردیدن
سرنگونی بدبیاری
ریخته شدن، به شتاب رفتن
دورشدن به کناررفتن، رانده شدن، نیست شدن، درآمدن، آهسته سخنی ژرف سخنی دور شدن بر کنار گشتن، باز داشته شدن رانده شدن، در ایستادن در آمدن، خوض پیوستن
پنهان شدن در خاک به درون چیزی رفتن
ژندگی کهنه شدن پاره پاره شدن، کهنگی پاره پاره شدگی
باز شدن در