- انکتال
- گذشتن رفتن با شتاب
معنی انکتال - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دندان نمودن، کند شدن، نرم درخشیدن
تافتگی باز گشتن باز ماندن
سخت کشیدگی، بر نخاستن
جمع نکل، بندهای سخت دور کردن: از کاری باز داشتن
دشوارشدن، آموختن زبان پارسی پس از زبان تازی
مشتبه شدن
برانگیختن، تابناکی، خشمیدن
نا پیوستگی، جدایی
ترابرد، جابجایی
جنگیدن کشت و کشتار
گزافیدن
انتخابی
جنگ، (جنگ را باش خ) از تو آواز القتال رسد و زعد بانگ الامان باشد، (وحشی بافقی)
برزمین افتادن
درآمدن
تباهی
در سخن ماندن
نیارش، بر چیده شدن، به هم خوردن، باز شدن گشوده شدن، برچیدگی، پراکنش پیوسته تفرق اتصالی) پراکنش خرده ها (اجزاء) بی آن که ویژگی خود را از دست دهند حل شدن باز شدن گشوده شدن، برچیده شدن تعطیل شدن متلاشی شدن، ضعف فتور استرخا، برچیدگی تعطیل، جمع انحلالات
پی گم کردن
چاه روبی بیرون آوردن
سرنگون افتادن، نگونسار شدن، واژگون شدن
تخم کشتن، رنگین شدن به گل سرخ
گسستن پیمان، گسستن ریسمان، ریش ریش شدن بر گشتن از حاجت خود، گسسته شدن (ریسمان پیمان)، شکافتن، آهنگ پیوند کردن کوکب سفلی یا کوکب علوی، و پیش از آنکه تمام شود این سفلی راجع شود و باز گردد و آن پیوند شکافته آید
در رنج افتادن به سختی افتادن کمان بردوش افکندن
از جائی به جائی شدن، کوچ کردن، نقل کردن
بیزاری جستن، دور گردیدن، در خواستن در خواست کردن
چکانیدن ریختن اندک
بیرون آوردن، برگزیدن
نظم را قبول کردن، مرتب شدن دارای نسل شدن
بر خود بستن، چامه دزدی بخود بستن بخویش در بستن بخود نسبت دادن، سخن دیگری بر خویشتن بستن و آن چنان باشد که کسی شعر دیگری را مکابره بگیرد و شعر خویش سازد بی تغییری و تصرفی در لفظ و معنی آن یا بتصرفی اندک، جمع انتحالات
آشکاری، گذشتن، پالودن
کشیده شدن
کشتن، مردن
سر به هم آوردن زخم، به شدن بهبودی یافتن به شدنبهبود یافتن (زخم) سر بهم آوردن (جراحت)، بهبود سر بهم آوردگی