جدول جو
جدول جو

معنی انهداغ - جستجوی لغت در جدول جو

انهداغ(اِ تِ)
فروهشته و نرم شدن از خشکی، از بالا بزیر افتادن، درگذشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انهدام
تصویر انهدام
ویران شدن، خراب شدن، ویرانی، ویران کردن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
سست گردیدن از قصد خود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سست گردیدن از عزم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ نَ)
تباه کردن، یقال: اندغ به. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
از خشکی نرم و فروهشته شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، روان شدن چیزی. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). فرودویدن. تفصد. (تاج المصادر بیهقی). و رجوع به افصاد شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
شکسته شدن رطبه و جز آن را. (منتهی الارب). شکافته شدن و ترکیدن رطب. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
شکسته و ویران شدن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). شکسته شدن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) ، پیر شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ویران شدن. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ویران شدن و از پا درآمدن عمارت و غیره. (آنندراج) (غیاث اللغات). ویرانی و پایمالی و خرابی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
برانگیخته شدن سگ بر شکار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
نرم خندیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پنهان خندیدن. (از اقرب الموارد) ، چاپ و پخش کردن روزنامه یا کتابی
لغت نامه دهخدا
(اِ)
شکسته گردیدن سر. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). یقال: انثدغ رأسه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). انشداخ. (از قاموس بنقل از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از انخداع
تصویر انخداع
فریفته شدن، فریب خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انسداح
تصویر انسداح
بر پشت افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انعدام
تصویر انعدام
معدوم و نیست شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انصیاغ
تصویر انصیاغ
آماده شدن، در تبنگ (قالب) ریخته شدن، تبنگاندن (تبنگ قالب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انسداخ
تصویر انسداخ
گستردن پهناوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انصداع
تصویر انصداع
شکافته شدن شکافته شدن شکستن ترکیدن درز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انسداد
تصویر انسداد
بسته شدن، بند گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انسدار
تصویر انسدار
مدام رفتن، شتافتن
فرهنگ لغت هوشیار
فرو هشته شدن جامه، فرو هشته شدن موی، آویخته شدن، فروهشته شدن (جامه موی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انسدام
تصویر انسدام
بهبود زخم ریش بهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتداب
تصویر انتداب
کشور یاری پشتیبانی و یاری دادن به کشور وا پس مانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انصداح
تصویر انصداح
ترکیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبزاغ
تصویر انبزاغ
رسیدن نوبهار، روانه شدن اسپ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجدال
تصویر انجدال
برزمین افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی شده انگدان از گیاهان دارویی اشتر غاز گلوپر، نام روستایی است نزدیک کاشان انگدان
فرهنگ لغت هوشیار
آماسیدن پوست فرود آمدن روان شدن پایین آمدن فرو شدن فرود آمدن بنشیب آمدن، فرود آمدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ان دماغ
تصویر ان دماغ
پلیدیی که در بینی جمع آید کثافات بینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انهداد
تصویر انهداد
شکستگی، ویرانی فرو ریختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انهدام
تصویر انهدام
ویران شدن، از پا در آمدن، عمارت، پایمالی و خرابی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انهدان
تصویر انهدان
سست آهنگی (آهنگ قصد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انهدام
تصویر انهدام
((اِ هِ))
ویران شدن، فرو ریختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انهدام
تصویر انهدام
ویرانگری، نابودی، ویران کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انسداد
تصویر انسداد
بسته شدن، بندش
فرهنگ واژه فارسی سره
اضمحلال، امحا، انقراض، تخریب، تلاشی، خرابی، زوال، فروریزی، فنا، نابودی، ویرانی، هدم
فرهنگ واژه مترادف متضاد