جدول جو
جدول جو

معنی انقعه - جستجوی لغت در جدول جو

انقعه(اَ قِ عَ)
جمع واژۀ نقیع. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به نقیع شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ قِ عَ)
جمع واژۀ رقیع
لغت نامه دهخدا
(اُ عَ)
چاهک اشکنه که در آن چربش گردآید و هر جایی که بسوی آن آب رود از آب راهه و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ قُ لَ / لِ)
یک نوع زنجبیل چینی، دراز شدن شتر و بقولی دردمند گردیدن آن. (از ذیل اقرب الموارد) ، طمع نمودن و طلب کردن. (منتهی الارب). طمع کردن و تتبع در سازواری اخلاق نمودن. (از ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ قِ رَ)
جمع واژۀ نقیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به نقیر شود، ویران گردیدن دیوار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ قِ رَ)
نام قدیم آنکارا پایتخت فعلی ترکیه. رجوع به انگوریه و معجم البلدان شود، دوتاه شدن چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). انثناء. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
برخیزانیدن از بیماری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). از بیماری به کردن. (مصادر زوزنی). از بیماری، کسی را عافیت دادن: انقهه اﷲ من مرضه. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(قُ قُ عَ)
سرین، خارپشت. (منتهی الارب). رجوع به قنفعه شود
لغت نامه دهخدا
(فَ / فُ قَ عَ)
دبر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، سرین. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مِ قَ عَ)
خنور تر نهادنی. (منتهی الارب). خنوری که در آن دارو رادر آب آغشته کرده می خیسانند. (ناظم الاطباء). ظرفی که در آن دارو یا مویز خیسانند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِ / مَ قَ عَ)
دیگ سنگین. ج، مناقع. (مهذب الأسماء). ظرفی است خردتر یا دیگچه که شیر و خرما نهند و کودکان را خورانند. (از منتهی الارب) (آنندراج). دیگ سنگین خرد که در آن شیر و خرما نهند و به کودکان خورانند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ قَ عَ)
جایی که آب در آن گرد آید. ج، مناقع. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ قُ)
جمع واژۀ نقع. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
- امثال:
انه لشراب بانقع. رجوع به نقع و منتهی الارب شود، خوار و حقیر شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، مقهور شدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(اَ قَ)
فرونشاننده تر مر تشنگی را. (ناظم الاطباء). تشنگی فرونشاننده تر. (منتهی الارب) (آنندراج). تسکین دهنده تر. (یادداشت مؤلف).
- امثال:
الرشف انقع، ای اقطع للعطش، در ترک شتاب زدگی و عجلت گویند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به رشف شود، فروشدن ستاره. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). غایب شدن ستاره. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از انقاه
تصویر انقاه
بهبود بخشیدن، نیوشاندن
فرهنگ لغت هوشیار