جدول جو
جدول جو

معنی انقار - جستجوی لغت در جدول جو

انقار
(اِ تِخْ)
بازایستادن از چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). کف ّ. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انوار
تصویر انوار
نورها، جمع واژۀ نور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انکار
تصویر انکار
ناشناختن، جاهل بودن بچیزی، نپذیرفتن، منکر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انقشار
تصویر انقشار
پوست انداختن کنده شدن پوست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انشار
تصویر انشار
زنده گرداندن زدگی بخشاندن برانگیختن چون باد زنده کردن
فرهنگ لغت هوشیار
یاری دهندگان، یاری کنندگان، یاران، گروهی از مردم مدینه که حضرت رسول (ص) را یاری کردند
فرهنگ لغت هوشیار
جمع وقر، گرانسنگ ها، بارهای گران جمع وقر بارهای گران خروارهاخربارها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع نظر، نگاهها، نظرها، دیده ها، بینشها، افکار مهلت دادن مهلت دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انفار
تصویر انفار
رمانیدن، چیر فرمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انقاء
تصویر انقاء
جمع نقو، بر استخوان ها، برگزیدن، پاکیزه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انقاب
تصویر انقاب
جمع نقب، سوراخ ها، جمع نقاب، روبندها دربانی گشتن و رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انقاح
تصویر انقاح
پالایش سخن پالایش چامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انقاذ
تصویر انقاذ
یکسو گردانیدن، نجات دادن، رهانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انقاس
تصویر انقاس
سیاهیهای دوات، دوده ها، مداد، دوده مرکب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انقاص
تصویر انقاص
کم کردن کاستن از کار انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انقاض
تصویر انقاض
جمع نقض شکسته ها فرو کرده ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انقاع
تصویر انقاع
در آغشتن، خیسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انقاه
تصویر انقاه
بهبود بخشیدن، نیوشاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انقعار
تصویر انقعار
برکنده گردیدن بر زمین افتادن مردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصور پندار، کارناتمام طرح انگاره، در ترکیب بمعنی (انگارنده) آید یعنی پندارنده تصور کننده: سهل انگار، فرض کن و آن بجای ادات تشبیه بکار رود گویی پنداری: (زن برادر انسان چنان رفتار میکند که انگار آدم عضو زائد خانواده و بحق او تعدی کرده است) (دشتی. فتنه) یا انگار نه انگار. موضوع را نادیده فرض کن، مثل اینکه هرگز نبود گویی وجود نداشت (در مورد نفی استعمال میشود)، یا انگارچیزی را کردن، از آن صرفنظر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انمار
تصویر انمار
جمع نمر، پلنگان به آب خوشگوار ارسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انوار
تصویر انوار
جمع نور، روشنائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انهار
تصویر انهار
جوی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انذار
تصویر انذار
آگاه ساختن و ترسنانیدن، بیم کردن، ابلاغ، نذر، پند دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انزار
تصویر انزار
بخشش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتقار
تصویر انتقار
کنده کاری، باز کاوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انثار
تصویر انثار
تهی کردن بینی، آب به بینی گرفتن، دم کشیدن بابینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندار
تصویر اندار
از حساب و شمارش کم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبار
تصویر انبار
جای نگهداری کالا، جای انباشتن غله یا چیز دیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افقار
تصویر افقار
گدا کردن وام دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعقار
تصویر اعقار
جمع عقر، آبشخورها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انکار
تصویر انکار
ورسوریدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انگار
تصویر انگار
فرض
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انظار
تصویر انظار
دیدگان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انهار
تصویر انهار
رودها
فرهنگ واژه فارسی سره