جدول جو
جدول جو

معنی انفشاش - جستجوی لغت در جدول جو

انفشاش(اِ تِ)
بیرون آمدن باد از خیک.
لغت نامه دهخدا
انفشاش
نشستن آماس بیرون رفتن باد سستی
تصویری از انفشاش
تصویر انفشاش
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انتعاش
تصویر انتعاش
بهبود وضع زندگی، حال یا کار کسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انتشار
تصویر انتشار
پراکنده شدن، گسترده شدن چیزی، فاش شدن خبر، چاپ و توزیع کتاب، نشریه، مجله و امثال آن ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اغتشاش
تصویر اغتشاش
درهم برهم شدن، آشفتگی، شورش، ایجاد بی نظمی در مخالفت با حکومت، پیدا شدن غل و غش و آلودگی در کسی یا چیزی
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
گسترده شدن و هموار و برابر شدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
از همدیگر دور گذاشتن پاها را در رفتن.
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
شب به چرا ماندن ستور را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). شب بچرا گذاشتن گوسفند و شتر را. (از اقرب الموارد). به چرا گذاشتن گوسفند و اشتر بشب بی شبان. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اِثْ ثِ)
آروغ کردن. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
شکسته شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
آشکار گردیدن و افزون شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِحْ)
شکسته شدن چوب وقتی که تر باشد. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). شکسته شدن چوب تر. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ قَ)
روان شدن و درگذشتن قوم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). روان شدن و تند رفتن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
دریافتن و حاصل کردن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
درپی پذیرفتن پیراهن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). ترقع. (از اقرب الموارد). وصله شدن پیراهن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
درآمدن در چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). داخل شدن. (از اقرب الموارد). یقال: انخش فی الشی ٔ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
دراز گردیدن: انتشّت الشجره انتشاشاً، و قول ابن عباد تصحیف، صوابه: أنتشت کأکرمت. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از انتشار
تصویر انتشار
پراکندگی، گسترده شدن، خبر را فاش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتشاص
تصویر انتشاص
برکندن درختان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتشاب
تصویر انتشاب
آویختن، هیزم چیدن، هیزم گرد آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انفتاح
تصویر انفتاح
باز شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتعاش
تصویر انتعاش
بانشاط، برخاستن، بلند شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتشاع
تصویر انتشاع
بر کشیدن، دارو به بینی کردن، به زور کندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغتشاش
تصویر اغتشاش
خیانت پذیرفتن یا گمان غش و خیانت نمودن چیزی، شورش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتغاش
تصویر انتغاش
برجای جنبیدن، بر جای لرزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتفاش
تصویر انتفاش
سیخ شدن مو، بال گشودن - از هم باز شدن
فرهنگ لغت هوشیار
نگارستن نگاشتن، نگاراندن نقش پذیرفتن نگار بستن: انتقاش صور، جمع انتقاشات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتکاش
تصویر انتکاش
چاه روبی بیرون آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتیاش
تصویر انتیاش
دست ناویدن، گرفتن، آورد و برد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انحیاش
تصویر انحیاش
دل زدگی، ترنجیدگی - انقباض)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتشاش
تصویر اعتشاش
لانه ساختن لاغری سستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتشاش
تصویر احتشاش
گیاهجویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغتشاش
تصویر اغتشاش
((اِ تِ))
آشفته شدن، آشفتگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انتعاش
تصویر انتعاش
((اِ تِ))
برخاستن، بلند شدن، نیکو حال شدن، با نشاط شدن، بهبود، لذت بردن جمع انتعاشات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انتشار
تصویر انتشار
پراکنش، پراکنیدن، گسترش، افشاندن، چاپ
فرهنگ واژه فارسی سره