- انصار
- یاری دهندگان، یاری کنندگان، یاران، گروهی از مردم مدینه که حضرت رسول (ص) را یاری کردند
معنی انصار - جستجوی لغت در جدول جو
- انصار
- جمع ناصر و نصیر، یاری کنندگان، گروهی از مردم مدینه که در هجرت رسول (ص) از مکه به مدینه او را یاری کردند
- انصار
- ناصرها، یاری کننده ها، یار و یاورها، جمع واژۀ ناصر
نصیرها، یار و مددکارها، جمع واژۀ نصیر
گروهی از مردم مدینه که پس از هجرت حضرت رسول از مکه به مدینه به آن حضرت ایمان آوردند و او را یاری کردند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
یاری ده منسوب به (انصار)
بینا گردانیدن دیده ها، چشمها، ج بصر
شمردن، واداشتن
بینایی ها، چشمان، دیدن
رودها
ورسوریدن
دیدگان
دادمندی
ویژه سازی
گردباد و به عصر درآمدن زمان، دهر
باز ایستادن، کوتاه کردن
کم شدن شیر چون کم شدن شیر جمع مصر شهرها
جای نگهداری کالا، جای انباشتن غله یا چیز دیگر
از حساب و شمارش کم کردن
دربستگری تنها فروشی دربست، کوتاه شدن در گنجیدن، در تنگنا افتادن، کوتاهی در تنگنا افتادن، محدود بودن مخصوص بودن امری بکسی یا موسسه ای، محدود کردن ساخت توزیع یا فروش چیزی بدولت یا موسسه و یا شرکتی: انحصار دخانیات انحصار فروش مشروبات الکلی، محدودیت، جمع انحصارات
تهی کردن بینی، آب به بینی گرفتن، دم کشیدن بابینی
کینه کشیدن از ظالم، پیروزی یافتن، پیروز شدن
بخشش کردن
آگاه ساختن و ترسنانیدن، بیم کردن، ابلاغ، نذر، پند دادن
شکسته گردیدن، پیچیده شدن
جوی ها
جمع نور، روشنائی
جمع نمر، پلنگان به آب خوشگوار ارسیدن
تصور پندار، کارناتمام طرح انگاره، در ترکیب بمعنی (انگارنده) آید یعنی پندارنده تصور کننده: سهل انگار، فرض کن و آن بجای ادات تشبیه بکار رود گویی پنداری: (زن برادر انسان چنان رفتار میکند که انگار آدم عضو زائد خانواده و بحق او تعدی کرده است) (دشتی. فتنه) یا انگار نه انگار. موضوع را نادیده فرض کن، مثل اینکه هرگز نبود گویی وجود نداشت (در مورد نفی استعمال میشود)، یا انگارچیزی را کردن، از آن صرفنظر کردن
ناشناختن، جاهل بودن بچیزی، نپذیرفتن، منکر شدن
رمانیدن، چیر فرمانی
فشرده شدن فشاردگی
جمع نظر، نگاهها، نظرها، دیده ها، بینشها، افکار مهلت دادن مهلت دادن
کژ گردیدن، شکسته شدن
گداختگی گداشدن
میانه روی، عدل و داد کردن