جدول جو
جدول جو

معنی انسیت - جستجوی لغت در جدول جو

انسیت(اُ سی یَ)
الفت و مؤانست. (ناظم الاطباء). و رجوع به انسیه شود، روان شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (ازاقرب الموارد) ، منفجر شدن خون از رگ. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). دمیدن خون. (تاج المصادر بیهقی). روان شدن خون. (یادداشت لغت نامه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انسیه
تصویر انسیه
(دخترانه)
مونث انسی، مربوط به انس، انسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جنسیت
تصویر جنسیت
هم جنس بودن، نر یا ماده بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انسی
تصویر انسی
یک تن از مردم
فرهنگ فارسی عمید
(اِ / اَ نَ)
واحد انس. (از اقرب الموارد). واحد انس یعنی یک نفر آدم از مردم. (ناظم الاطباء). آدمی. (آنندراج) (مؤید الفضلاء) (ترجمان القرآن جرجانی). مردم. انسان. یکی از مردم. یک انسان. یک آدمی. یک انس. (یادداشت مؤلف) : فقولی انی نذرت للرحمن صوماً فلن اکلم الیوم انسیاً. (قرآن 27/19)
هستم آبستن، لیکن ز چنان جنسی
که نه اویستی جنی و نه خود انسی.
منوچهری.
بگوی من پذیرفته ام و پیمان کرده ام خدای تعالی را خاموشی، امروز با هیچ مردم سخن نخواهم گفت. (کشف الاسرار ج 6 ص 24). و سخنش روح افزای دل انسیان. (ترجمه محاسن اصفهان ص 28).
- انسی و جان، انس و جن:
تو کعبۀ عجم شده او کعبۀ عرب
او و تو هر دو قبلۀ انسی و جان شده.
خاقانی.
پدیدآرندۀ انسی و جانی
اثرهای زمینی وآسمانی.
نظامی.
ج، اناسی ّ، اناسی، اناسیه، اناس. (منتهی الارب). ج، اناس و اناسی ّ. (از اقرب الموارد). و رجوع به انسان و انس شود، خداوند ستور بانشاط شدن، یا خوش اهل گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). خداوند ستور نشاطی گشتن. (تاج المصادر بیهقی) ، گزیدن مار، گره گشادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). گشادن گره. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) ، دراز کردن گره یا بند شتران. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). دراز کردن پای بند شتران. (آنندراج). دراز کردن انشوطه عقال و گشودن آن. (از اقرب الموارد) ، ربودن چیزی را، استوار کردن، بی قصد گرفتن شتران را و راندن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نَسْ یَ)
نسیئه. آنچه نقدنباشد. مقابل نقد. نسیه: نقد به نسیت دادن و حاضر به غائب فروختن از مقتضی عقل دور است. (ترجمه تاریخ یمینی ص 114). رجوع به نسیئه و نسیه شود
لغت نامه دهخدا
(قُ عَ / عِ کَ / کِ دَ)
منسوب به انی:
دست کسی برنرسد بشاخ هویت او
تا رگ انیت او ز بیخ و بن برنکنی.
سنائی.
، چاپلوس. (برهان) (ناظم الاطباء). آیشتنه. آیشنه. آیشه. ابسته. (برهان). و در برهان بارها چاپلوس پس از جاسوس آمده و بیجاست و تصحیفی است از آن. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). در برهان و بعضی فرهنگهای دیگر هرجا کلمه جاسوس می آید چاپلوس را نیزچون عطف بیان و تفسیری در دنبال آن می آورند از جمله معنی کلمه ابسته، لکن جاسوس مرادف چاپلوس نیست و هریک را معنی دیگر است. (لغت نامه بنقل دکتر معین در حاشیۀ برهان) ، انیسه. (برهان) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). و آن هرچیز بسته و منجمد باشد چه در فارسی سین و شین به هم تبدیل می یابند. (برهان). این کلمه تنها در شعری از شهید آمده و در حاشیۀ فرهنگ اسدی آییشه نوشته و در شرفنامه بنقل سروری ابسته بر وزن فرشته گفته و باز گفته است آنرا آبسته بوزن وابسته و آیشه بر وزن عایشه نیز گویند. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(اُ سی یَ / یِ)
منسوب به انس که به معنی خو گرفتن و الفت نمودن است. (از غیاث اللغات). مقابل وحشیه. (یادداشت مؤلف).
- حمر انسیه، خرها جز گورخر. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ لِ)
از انواع تخم است. رجوع به تخم شود، جمع واژۀ لطف. (اقرب الموارد). رجوع به لطف شود
لغت نامه دهخدا
(اَ سا)
دردگین نسا. (منتهی الارب). دردگین رگ نسا. (ناظم الاطباء). مبتلا به نقرس. (یادداشت مؤلف) ، بشربت بفریاد کسی رسیدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مزد فال گوی دادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). مزد حازی (کف بین) را دادن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اُ)
همدم و آشنا. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
ضد وحشی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) :
نه وحشی دیدم آنجا و نه انسی
نه راکب دیدم آنجا و نه راجل.
منوچهری.
که عمری شد که همجنسی ندیدم
بجز وحشی دگر انسی ندیدم.
(منسوب به نظامی).
لغت نامه دهخدا
هستی جود، جمع انیات توضیح (هستی را انیت خوانند بتازی و ماهیت دیگر است و انیت دیگر)
فرهنگ لغت هوشیار
درونی بخش درونی اندام مردمی آدمی آدمی مردم مقابل جنی خو گرفته خو گیر همدم دمساز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنسیت
تصویر جنسیت
حالت و کیفیت جنس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انیت
تصویر انیت
((اَ نِّ یَُ))
هستی، وجود، جمع انیات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جنسیت
تصویر جنسیت
((جِ یَّ))
چگونگی جنس، زن یا مرد بودن افراد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جنسیت
تصویر جنسیت
نرولاسی
فرهنگ واژه فارسی سره
انانیت، خودی
فرهنگ واژه مترادف متضاد