جدول جو
جدول جو

معنی انسانه - جستجوی لغت در جدول جو

انسانه
(اِ نَ)
زن. (ناظم الاطباء). رجوع به انسان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از افسانه
تصویر افسانه
(دخترانه)
داستان، سرگذشت، حکایت گذشتگان، زیبا، داستانی که بر اساس تخیل ساخته شده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از افسانه
تصویر افسانه
داستان ساختگی دربارۀ قهرمانان و موجودات تخیلی، کنایه از هر چیز بی پایه و اساس
فرهنگ فارسی عمید
(اَ نَ)
پنگان و پیاله. ج، اجاجین. (کذا). (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
منسوب به انسان، قوه یا نفس انسانی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَمْ نَ / نِ)
به معنی انبان است و آن پوستی باشد دباغت کرده که درست از گوسفند برمی آورند. (برهان قاطع). همان انبان است یعنی پوست بزغالۀ خشک کرده که درویشان در میان بندند. (مؤید الفضلاء) :
فلک، اندر دل مسکین مونه
از این غم هرچه در انبانه دیری.
باباطاهر.
چه جای من که بلغزد سپهر شعبده باز
ازین حیل که در انبانۀ بهانۀ تست.
حافظ.
که ای سالک چه در انبانه داری
بیا دامی بنه گر دانه داری.
حافظ.
- انبانه پاره، پاره ای از انبانه. تکه ای از پوست دباغت شده: گویند آهنگری کردی (کاوه) پس این کاوه آگاه شد بدان پایگاه آهنگران اندر که پسرانش را بگرفتند و بکشتند و این کاوه هم از آن پایگاه به آن انبانه پاره که آهنگران پیش باز بسته باشند تا پای و جامه شان نسوزد از بیهوشی بدوید و فریاد کرد و مستغاث خواند... همه با کاوۀ آهنگر دست یکی داشتند و او آن انبانه پاره که پیش باز گرفته داشتی تا پای و جامه اش نسوزد آنرا بر سر چوبی کرد. (تاریخ بلعمی).
- مثل انبانه، کفشی بد. چرمی بی قوت. (امثال و حکم مؤلف ج 3 ص 1405)
لغت نامه دهخدا
(اَ نَ / نِ)
سرگذشت و حکایات گذشتگان باشد. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرای ناصری) (از مجمع الفرس). قصه. داستان. حکایت. تمثیل. سرگذشت. (ناظم الاطباء). حکایت گذشتگان. فسانه نیز در این لغت است. (مؤید) (شرفنامۀ منیری). آفسانه و اوفسانه نیز هست. (آنندراج) (از مجمع الفرس). اساطیر. حدیث. اسطاره. اسطوره. قصه و حکایت بی اصل و دروغ که برای قصدی اخلاقی یا تنها برای سرگرم کردن ساخته اند. احدوثه. قصه ها که برای اطفال گویند. فسانه. (یادداشت مؤلف) :
که از آبگینه همی خانه کرد
وزان خانه گیتی پر افسانه کرد.
فردوسی.
هرکس که این مقامه بخواند بچشم خرد و عبرت اندر این بایست نگریست نه بدان چشم که افسانه است. (تاریخ بیهقی ص 168). این افسانه است با بسیار عبرت. (تاریخ بیهقی ص 186).
افسانه ها به من بر چون بندی
گوئی که من بچین و بماچینم.
ناصرخسرو.
نادانان برای افسانه بخوانند. (کلیله و دمنه).
دل ز امل دور کن زانک نه نیکو بود
مصحف و افسانه را جلد بهم ساختن.
خاقانی.
افسانه شد حدیث فریدون و بیوراسب
زان هر دوان کدام بمخبر نکوترست.
خاقانی.
جغد که شوم است به افسانه در
بلبل گنج است به ویرانه در.
نظامی.
هفت خلیفه بیکی خانه در
هفت حکایت بیک افسانه در.
نظامی.
اگر در قعر دریا دم برآرد
همه افسون او افسانه گردد.
عطار.
وگر صد باب حکمت پیش نادان
بخوانند آیدش افسانه در گوش.
سعدی (از گلستان).
پس از تو ابن یمین چون فسانه خواهد بود
بکوش تا ز تو نیکو بماند افسانه.
ابن یمین.
چه نقشها که برانگیختیم و سود نداشت
فسون ما بر او گشته است افسانه.
حافظ.
ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون
نیکی بجای یاران فرصت شمار یارا.
حافظ.
لغت نامه دهخدا
کیسه ای بزرگ از پوست گوسفند دباغت کرده که درست از گوسفند بر آورند همیان همیانه انبانه، پوست بزغاله خشک کرده که قلندران در میان بندند و ذخیره درو نگاهدارند. یا از انبان تهی پنیر جستن، از غایت شره و آز عمل لغو و بیهوده انجام دادن، شکم بطن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انسانی
تصویر انسانی
آدمی مردمیک منسوب به انسان: عالم انسانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوسانه
تصویر اوسانه
((اُ نِ))
افسانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افسانه
تصویر افسانه
((اَ نِ))
قصه، داستان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افسانه
تصویر افسانه
اسطوره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انسانی
تصویر انسانی
بشرٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از انسانی
تصویر انسانی
Human
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از انسانی
تصویر انسانی
humain
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از انسانی
تصویر انسانی
umano
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از انسانی
تصویر انسانی
wa kibinadamu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از انسانی
تصویر انسانی
человеческий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از انسانی
تصویر انسانی
menschlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از انسانی
تصویر انسانی
людський
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از انسانی
تصویر انسانی
ludzki
دیکشنری فارسی به لهستانی
انسانی، انسان
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از انسانی
تصویر انسانی
انسانی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از انسانی
تصویر انسانی
মানবিক
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از انسانی
تصویر انسانی
insana ait
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از انسانی
تصویر انسانی
humano
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از انسانی
تصویر انسانی
인간의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از انسانی
تصویر انسانی
人間の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از انسانی
تصویر انسانی
אנושי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از انسانی
تصویر انسانی
人类的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از انسانی
تصویر انسانی
manusiawi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از انسانی
تصویر انسانی
มนุษย์
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از انسانی
تصویر انسانی
menselijk
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از انسانی
تصویر انسانی
humano
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از انسانی
تصویر انسانی
मानव
دیکشنری فارسی به هندی