- انسان
- آدمی
معنی انسان - جستجوی لغت در جدول جو
- انسان
- واحد، مردم، حیوان ناطق، آدمی، بشر، آدمیزاد، آدم زاده
- انسان
- جانداری از راستۀ پستانداران با ده انگشت کارساز که روی دو پا راه می رود و به سبب داشتن مغز پیشرفته قادر به تکلم و تفکر است
شخص
فرد خوب و پایبند به اصول اخلاقی
هفتاد و ششمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۳۱ آیه، دهر، ابرار، هل اتی
انسان نئاندرتال: انسان اولیه متعلق به ۴۰ هزار سال قبل که در غارهای آسیای مرکزی و اروپا زندگی می کرد، جمجمه آن نخستین بار در سال ۱۸۶۵ میلادی در درۀ نئاندرتال (در آلمان، نزدیک دوسلدورف) به دست آمد
- انسان ((اِ))
- آدمی، مردم، بشر، جمع اناس و آناس
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آدمی مردمیک منسوب به انسان: عالم انسانی
человеческий
menschlich
людський
ludzki
humano
humano
humain
menselijk
มนุษย์
manusiawi
انقضاءٌ
אנושי
insana ait
wa kibinadamu
মানবিক
انسانی
سنگی یا جز آن باشد که بدان کارد و امثال آن تیز کنند: سنگ فسان افسان سنگ سو مسن
خوبی، نیکی، بخشش
جمع رسن، از پارسی افسارها رسن ساختن، افسار بر گرفتن
جمع سن، دندان ها، سال ها بر آمدن دندان نیش زدن دندان، کلانسالگی پیر شدن جمع سن. سالهای زندگی، دندانها
نکویی، نکوکاری
به گونه رمن خوی های مردم