جدول جو
جدول جو

معنی انزن - جستجوی لغت در جدول جو

انزن(اَ زَ)
عرض. مقابل طول. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انین
تصویر انین
آه و ناله، آه سوزناک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بنزن
تصویر بنزن
مایعی بی رنگ، با بوی تند، سبک تر از آب، بسیار فرّار و قابل اشتعال که از تقطیر تدریجی قطران زغال سنگ به دست می آید و در ساختن رنگ، عطرهای مصنوعی و مواد منفجره به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارزن
تصویر ارزن
گیاهی از تیرۀ گندمیان با بوتۀ کوچک، ساقه های کوتاه و نازک و دانه های ریز که بیشتر خوراک پرندگان است و گاهی از آرد آن نان می پزند، دخن، تنگس، الم
فرهنگ فارسی عمید
(اَ دَ)
یا انیدن علامت تعدیۀ فعل است در زبان فارسی. (یادداشت مؤلف). در دستور پنج استاد ج 1 ص 112 آمده: ’طریق متعدی ساختن فعل آن است که به آخر صیغۀ امر حاضر مفرد (آنید) یا (اند) افزوده و ماضی فعل را بوجود آورند و سایر صیغه ها را از آن بسازند: گری - گریانید و گریاند، خند- خندانید و خنداند، سوز - سوزانید و سوزاند...’ پیداست که این شیوه متعدی ساختن سماعی است نه قیاسی
لغت نامه دهخدا
(اَ زَ)
نعت تفضیلی از رزین. محکم تر. رزین تر: ارزن من النضار، یعنی الذهب. (مجمع الامثال میدانی)
لغت نامه دهخدا
(اَ زَ)
معرب ارژن. چوبی که از وی عصا سازند. (غیاث). درختی است سخت چوب که از وی عصا سازند. (منتهی الأرب). نوعی از بادام کوهی که ثمر آن بسیار تلخ باشد و آنرادر دواها بکار برند و چوب آنرا عصا کنند و پوست آنرا بر کمان پیچند. (مؤید الفضلاء). ارزه. ارجن. و رجوع به ارژن شود.
لغت نامه دهخدا
(اَ زَ)
دشت ارزن، ارژن. موضعی است میان شیراز و کازرون به سی فرسخی شیراز. (منتهی الأرب). موضعی است بفارس قرب شیراز و چنانکه شنیده ام چوب ارژن که از آن مقرعه و عصا کنند بدانجا روید وعضدالدولۀ دیلمی روزی برای تفرج و صید بدانجا شد وابوالطیب متنبی در صحبت او بود و در وصف او گفت:
سقیاً لدشت الارزن الطوال
بین المروج الفیح و الاغیال.
(معجم البلدان).
- مرغزار دشت ارزن، این مرغزار که بر کنار بحیرۀ ارزن است و بیشه است و معدن شیر طول آن ده فرسنگ در عرض یک فرسنگ. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 154)
لغت نامه دهخدا
نام شهری بسودان. (دمشقی)
لغت نامه دهخدا
(اَ زَ)
معرب آبزن
لغت نامه دهخدا
(اَ زَ)
دهی است از بخش سیردان شهرستان زنجان با 572 تن سکنه. آب آن از رود خانه جزلا و محصول آن غلات، پنبه، گردو و انار است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(اَ زَ)
مرد موی رفتۀ هر دو پیشانی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). آنک موی از دو سوی پیشانی وی بشده باشد. (تاج المصادر بیهقی). آنکه موی ندارد بپیش سر. (مهذب الاسماء). مؤنث آن زعراء است نه نزعاء. (منتهی الارب) (آنندراج). آنکه موی دو جانب پیشانی او بشده است و تأنیث آن زعراء باشد بر غیر قیاس. (یادداشت مؤلف) ، جدا شدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال انزال عنه. (ناظم الاطباء). واتر شدن و جدا شدن. (از تاج المصادر بیهقی نسخه خطی ورق 232 الف). جدا شدن. (مصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(اَ حَ)
کوزپشت (گوژپشت). (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ نِ)
یکی از دهستانهای بخش بندرگز شهرستان گرگان که در حومه بندرگز و در طرفین راه شوسۀ گرگان به بهشهر واقع است. آب آن از قنوات و چشمه سار و زهاب رودهای کوچک محلی تأمین میشود و از 18 آبادی تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 20700 تن است. محصول عمده دهستان انزان پنبه، غلات، برنج، توتون، سیگار، صیفی و کمی نیشکر و ابریشم است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر با 408 تن سکنه. آب آن از مشکین چائی و محصول آن غلات، حبوب. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4) ، برجستن و رمیدن ستور بزدن یا بوحشت ورمیدگی و پیش شدن آن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). برجستن چهارپا از ضرب یا از رمیدگی. (از اقرب الموارد) ، نیست شدن و هلاک شدن. (غیاث اللغات). نیست شدن و هلاک گردیدن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
انشان. نام قدیم خوزستان (عیلام). (فرهنگ فارسی معین، اعلام). و رجوع به ایران باستان پیرنیا ج 1 ص 131، 229 و 227 و فهرست نامهای کتاب کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او شود
لغت نامه دهخدا
(اَ زَهْ)
پرهیزگارتر.
لغت نامه دهخدا
(بَ زِ)
مایعی بی رنگ و با بوی تند مخصوص، کمی سبکتراز آب که در 80/1 درجۀ صدبخشی بجوش می آید. و در 5/48 درجۀ صدبخشی متبلور میشود. بسیار فرار و سریعالاشتعال است. بنزن را نباید با بنزین که یکی از مشتقات نفت است و مخلوطی از ئیدروکربورهای مختلفه میباشد، اشتباه کرد. فرمول شیمیایی بنزن C6H6 است و عملاً آنرااز تقطیر تدریجی قطران زغال سنگ بدست می آورند. با شعلۀ دوددار میسوزد. در آب حل نمیشود، ولی حلال بسیار خوبی است. بعضی از اجسام ساده (ید، گوگرد، فسفر) و بسیاری از مواد آلی (روغنها، مواد چرب قطرانها، کائوچو، رزینها) را حل میکند. در ساختن رنگها، مواد منفجره، مواد معطر و لاکها بکار میرود. بجهت ترکیبات متعددی که از آن بدست می آید از قبیل اسیدفنیک، اسیدپیکریک، آنیلین، نیتروبنزن در صنعت اهمیت بسیار دارد. بنزن در سال 1825 میلادی توسط میکائیل فاراده کشف شد و او آنرا ’بیکربورئیدرژن’ نامید. هشت سال بعد میچرلیش این ماده را در محصولات تقطیر اسیدبنزوئیک بدست آورد و نام بنزن بر آن نهاد ولی نام بنزول که لیبیگ وضع کرد جای آنرا گرفت. اوگوست ککوله در نتیجۀ تحقیقات خود در فرمول ساختمانی بنزن در1865 میلادی به فرمول مسدسی (حلقه های بنزن) با بندهای ساده و مضاعف متناوب بین اتمهای کربن قائل شد. بنزن ساده ترین و سرسلسلۀ ترکیبات آلی معروف به ئیدروکربورهای حلقوی یا معطر است. (از دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
أن ّ المریض اناً و انیناً و اناناًو تأناناً، نالید. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اَنْ نا)
مرد بسیار ناله کننده. (ناظم الاطباء) (آنندراج). کثیرالانین. (از اقرب الموارد). بسیار نالنده. بسیارنال. بیش نالنده. (فرهنگ فارسی معین) ، بیخ بردی خوردن. (منتهی الارب) (آنندراج). نبخ (ریشه بردی که در قحط خورند) خوردن. (از اقرب الموارد) ، خمیر خاسته و ترش ساختن. (منتهی الارب) (آنندراج). خمیر فاسد و ترش ساختن. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
مرد بسیار ناله کننده. (ناظم الاطباء). بسیار ناله کننده. (آنندراج). کثیرالانین. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ)
گنده تر. (یادداشت مؤلف).
- امثال:
انتن من الجورب.
انتن من العذره.
انتن من مرقات الغنم
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ نَ)
ما انتنه،چه بدبوی است آن. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ تُنْ نَ)
جمع مؤنث ضمیر مخاطب، یعنی شما جماعت زنان. شما زنان
لغت نامه دهخدا
(اَ جَ)
کوبنده و نرم کننده.
لغت نامه دهخدا
(اَ زَ)
نازل تر. پست تر. (یادداشت مؤلف) ، مونس و دوست گزیده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). یقال: هذا انسی و حدثی و خلصی و جلسی، این مونس و هم سخن و گزیده و هم نشین من است. (از ناظم الاطباء).
- ابن انس، مونس ودوست گزیده. (ناظم الاطباء). صفی. الیف. حلیف. (از اقرب الموارد). گویند فلان ابن انس فلان و کیف ابن انسک و انسک، ای کیف ترانی فی مصاحبتی ایاک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گویند فلان ابن انس فلان و هذا انسی و حدثی و خلصی و جلسی کلها بالکسر یعنی مونس و هم سخن و گزیده و همنشین من است. (منتهی الارب) ، آدمیان. (غیاث اللغات). مرمدان. (ترجمان القرآن جرجانی). آدمی. بشر. مردم. انسان مقابل جن، پری. (یادداشت مؤلف) :
محیی الدین که سلیمان صفت است و خدمش
دیو و انس و ملک و جان بخراسان یابم.
خاقانی.
مگر بساحت گیتی نماند بوی وفا
که هیچ انس نیامد ز هیچ انس مرا.
خاقانی.
اهل خواهی ز اهل عصر ببر
انس خواهی میان انس مپوی.
خاقانی.
انس و پریش چون ملک زله ربای مائده
دام و ددش چو مورچه هدیه فزای مملکت.
خاقانی.
با یکدیگر می گفتند این طایفه نه از جنس انس و زمرۀ بشرند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 412).
غنی ملکش از طاعت جن و انس.
(بوستان).
- انس و جان، مردمان و پریان. انس و جن:
بر لوح فرشته نامش ایام
جز بانوی انس و جان ندیده ست.
خاقانی.
در جانی وز انس و جانت پرسم
نزدیکی و دور جات جویم.
خاقانی.
صورت نکنم که صورت داد
در گوهر انس و جان ببینم.
نظامی.
- انس و جن، مردمان و پریان و دیوان. (ناظم الاطباء). مردمان و پریان. آدمیان و پریان. (از فرهنگ فارسی معین). ثقلان. (یادداشت لغت نامه) :
قرآن را یکی خازنی هست کایزد
حوالت بدو کرد مر انس وجان را.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
تصویری از ارزن
تصویر ارزن
معرب ارژن، چوبی که از وی عصا بسازند، یکی از غلات
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی زکام که انساج داخل بینی تحلیل رفته و صغر پیدا میکنند و منخرین گشادتر از حد طبیعی میشوند بطوریکه باسانی انتهای لوله بینی را در این قبیل مرضی میتوان مشاهده کرد. این مرض در دختران جوان در ابتدای بلوغ بیشتر دیده میشود رینیت آتروفی. گرانسنگ ارجمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انزل
تصویر انزل
نازلتر، پست تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انحن
تصویر انحن
کوژ پشت، خمیده تر
فرهنگ لغت هوشیار
مایعی است بیرنگ با بوی مخصوص و اگر خالص باشد تقریبا مطبوع میباشد. سمی است شدید از آب سبکتر (9، 0) در 70 درجه بجوش میاید. بنزین مذکور را نباید با بنزین معمولی (اسانس نفت) اشتباه کرد. این بنزین را میتوان در موتورهای انفجاری بجای بنزین نفت بکار برد. نیز میتوان از آن باسانی عطرهای مصنوعی مختلف و عده بسیار زیادی رنگها و مواد منفجره و دارو بدست آورد و آن از گاز چراغ و تقطیر قطرانهای زغال سنگ بدست میاید یعنی از تقطیر یک تن زغال سنگ چرب تقریبا 9 کیلو گرم بنزین حاصل میگردد که 6 کیلوگرم آن از تصفیه گاز چراغ و 3 کیلوگرم از تقطیر قطران ها تهیه میشود این بنزین مانند اسانس نفت بسیار آتشگیر ولی مانند استیلن با دود زیاد میسوزند. بنزین در الکل و اتر حل میشود. حلال بسیار خوبی است یعنی ید و گوگرد و چربیها و کائوچوی خام را در خود حل می کند و از اینرو برای تهیه چسب کائوچو بکار میرود. این بنزین (بنزن) بمقدار کم در بعضی نفتها وجود دارد ولی معمولا از تصفیه بنزین معمولی (اسانس نفت) که مخلوطی است از کربور های ئیدرژن که 8 -7 -6 کربن دارد بدست میاید، بنزین معمولی (اسانس نفت) از تقطیر مواد سبک نفت معدنی بدست می آید و آن ماده مولد نیرو در اتومبیلهاست. اغلب برای آنکه نقطه اشتغال بتاخیر افتد در آن مقداری افزوده اند که پلمپ (تترااتیل) نام دارد. بسیار سمی است و باید در استعمال آن دقت کرد
فرهنگ لغت هوشیار
((بَ زَ یا زِ))
مایعی بی رنگ و با بوی تند مخصوص که کمی سبک تر از آب است و در آن حل نمی شود ولی حلالی بسیار خوب است و از مشتقات نفت و قطران می باشد. بسیار فرار و سریع و در صنعت اهمیت بسیار دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انین
تصویر انین
((اَ نِ))
ناله، آواز سوزناک، آنین هم گویند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انان
تصویر انان
((اَ نّ))
بسیار نالنده، بسیار نال، بیش نالنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارزن
تصویر ارزن
((اَ زَ))
گیاهی از تیره گندمیان دارای ساقه های کوتاه و دانه های ریز، دانه های آن را بیشتر به طیور می دهند، غالباً بعد از برداشت حاصل جو و گندم کاشته می شود
فرهنگ فارسی معین