ترسیدن بشب. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ترسیدن در هنگام شب. (از اقرب الموارد). بترسیدن. (تاج المصادر بیهقی) ، آمپول. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به تزریق شود
ترسیدن بشب. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ترسیدن در هنگام شب. (از اقرب الموارد). بترسیدن. (تاج المصادر بیهقی) ، آمپول. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به تزریق شود
بی آرام شدن و از جای برکنده شدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (ازاقرب الموارد). برانگیخته شدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی). برانگیخته شدن. و از جای شدن عضو. برانگیخته و برکنده شدن. (یادداشت مؤلف). جنبیدن و ازجایی بجایی رفتن و برخیزانیده شدن. (یادداشت لغت نامه) : سببی ضروری اتفاق افتاده است که انزعاج ایشان لازم شده است. (جهانگشای جوینی). بعد از این که کار او ثابت تر شود انزعاج او مشکل باشد. (جهانگشای جوینی).
بی آرام شدن و از جای برکنده شدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (ازاقرب الموارد). برانگیخته شدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی). برانگیخته شدن. و از جای شدن عضو. برانگیخته و برکنده شدن. (یادداشت مؤلف). جنبیدن و ازجایی بجایی رفتن و برخیزانیده شدن. (یادداشت لغت نامه) : سببی ضروری اتفاق افتاده است که انزعاج ایشان لازم شده است. (جهانگشای جوینی). بعد از این که کار او ثابت تر شود انزعاج او مشکل باشد. (جهانگشای جوینی).