جدول جو
جدول جو

معنی انذون - جستجوی لغت در جدول جو

انذون
(اَ)
آنجا، مقابل اینجا:
خواسته چونان دهد که گویی بستد
روی گه ایذون کند ز شرم گه انذون.
فرخی.
نگویی کز چه معنی راست این ایذون و آن انذون.
سنایی.
و رجوع به اندون و آندون شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَمْ)
فراخ. واسع. (شعوری ج 1 ورق 123 الف). عریض و وسیع و پهن و فراخ. (ناظم الاطباء) :
شمار روز عمر افزون بادا
فضای جاه و مال انبون بادا.
میرنظمی (از شعوری ج 1 ورق 123 الف)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
نام یکی از سرداران رومی که با ایران جنگ کرد و شکست خورد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
قریه ای از قرای بخارا. (معجم البلدان) (لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(اَلْ لَنَ)
رجوع به الّذی و اللّذون شود، سیر چرانیدن گوسپندان را. (منتهی الارب) (آنندراج). سیر چرانیدن گوسفندان یا ستوران دیگر را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
آنجا. مقابل ایدون، اینجا. (یادداشت مؤلف) :
زان همی خواهی که دائم می خوری تا چون زنان
سر ز رعنائی گهی ایدون و گه اندون کنی.
ناصرخسرو.
و رجوع به آندون و انذون شود
لغت نامه دهخدا
ایدون، اینچنین، بدین طریق، (ناظم الاطباء)، رجوع به ایدون شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
گل گنده ای که نوعی از کماه است و به تازی ورد منتن گویند. (ناظم الاطباء) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
گوش ور. آنکه گوش برجسته دارد چون آدمی و آهو و ستور، خلاف صموخ که گوش خفته است مانند مرغ و ماهی: کل ﱡ صموخ بیوض و کل اذون ولود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
قریه ایست از نواحی کورۀ قصران در خارج نواحی ری و بدانجا منسوبست ابوالعباس احمد بن الحسین بن بابا الزیدی و ابوسعد از او سماع دارد. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از انبون
تصویر انبون
عریض، وسیع، پهن، فراخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انقون
تصویر انقون
یونانی گل کنده از گیاهان دارویی
فرهنگ لغت هوشیار
آبندون
فرهنگ گویش مازندرانی
آب بندان، حوضچه، استخر، آب بندان
فرهنگ گویش مازندرانی