جدول جو
جدول جو

معنی انذرانی - جستجوی لغت در جدول جو

انذرانی(اَ ذَ)
نمک بسیار سفید. (ناظم الاطباء) (آنندراج). و رجوع به اندراب و اندرابی و اندرانی و ذرانی و انذرانی شود، خداوند شتران نزائع گردیدن قوم. (منتهی الارب) (آنندراج). خداوند شتران نزائع گردیدن. (ناظم الاطباء). خداوند شتران مشتاق بوطن شدن. (از اقرب الموارد). و رجوع به نزائع و نزیعه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اندرونی
تصویر اندرونی
مربوط به اندرون، داخلی، درونی، باطنی، قلبی، اندرون، ساکن اندرون
فرهنگ فارسی عمید
(اِ فِ)
منسوب به انفراد، فردی: زندگی انفرادی. مقابل زندگی اجتماعی. تنها بسر بردن
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ)
منسوب به اندراب: ملخ اندرابی. (یادداشت مؤلف). رجوع به اندرآب و اندرانی شود
لغت نامه دهخدا
(چِ)
نام نژادی از اسبهای ایرانی که به دستور نادرشاه از اختلاط نژاد اسب ترکمانی و عربی پدید آمد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ)
منسوب به اندکان و آن دهی است از فرغانه و از آنجاست ابوحفص عمر بن محمد بن طاهر اندکانی فرغانی صوفی، درگذشته به سال 545 ه. ق. (از لباب الانساب). و رجوع به اندکان شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
رجوع به قیاس اقترانی شود
لغت نامه دهخدا
(بَ ذَ نی ی)
مرد بسیارگوی و افشاکننده راز. (از منتهی الارب). بیذار. رجوع به بیذار شود
لغت نامه دهخدا
(اُ فُ / اِ فِ)
مرد پرگوشت از فربهی. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به انفخان و انفخانه و انفخانیه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ)
منسوب به اندرون. باطنی و داخلی ضد بیرونی. (از ناظم الاطباء). داخلی. درونی: زاویۀ اندرونی (زاویه داخلی). (فرهنگ فارسی معین) : تا چون دشمن بیرونی برسد از دشمن اندرونی ایمن باشد. (مجالس سعدی ص 20).
... که صدق اندرونی را توان دانست از سیما.
سلمان ساوجی.
لغت نامه دهخدا
(اَ فَ)
بسیارگوی و یاوه درای. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بسیارگوی. مفرط در گفتار. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طَمْ بُ نی ی)
طنبورزن. (السامی)
لغت نامه دهخدا
(طَ طَ)
معین الدین ابوالنصر احمد بن عبدالرزاق الطنطرانی. استاد مدرسه نظامیۀ بغداد. او را قصیدتی است در مدح نظام الملک وزیر معروف به قصیدۀ طنطرانیه بدین مطلع:
یا خلی ّ البال قد بلبلت بالبلبال بال
بالندی زلزلتنی و العقل فی الزلزال زال.
رجوع به احمد بن عبدالرزاق شود. (الاعلام زرکلی ج 1 ص 44) (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1245)
لغت نامه دهخدا
(کُ دُ)
نسبت است مر کندران را. (از لباب الانساب) (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(مَ ظَ نی ی)
نیکومنظر. (منتهی الارب). مرد نیک چهره و نیکومنظر. (ناظم الاطباء). نیکومنظر. منظری. (آنندراج) (از اقرب الموارد). دیداری. مقابل مخبرانی. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
انقلاباتی که در جو پدید آید، مانند باد و برف و جز آن. (ناظم الاطباء). مرکبات غیرتامه که کاینات جو باشند، چون برف و باران و باد و مانند آن. (از انجمن آرا) (از آنندراج). از برساخته های دساتیر است.
لغت نامه دهخدا
بهندی حنظل است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(اِ حِ)
منسوب به انحراف: ذوق انحرافی. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(اَمْ بَ)
منسوب است به منبج بر غیر قیاس. (از شرح قاموس). منسوب به منبج که نام موضعی است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اَمْ بَ)
ثریدانبخانی، ثرید که در آن بخار و گرمی باشد یا طعامی است که نان کاک را در روغن زیت (زیتون) بریان کنند تا بیاماسد و بر آن آب افشارند پس نرم و فروهشته گردد. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ جُ)
منسوب است به انجدان که گمان میکنم نوعی تخم باشد.
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ)
جراب اندرانی، انبان سطبر. (منتهی الارب). انبان ستبر. (ناظم الاطباء) ، در اصطلاح منطق تصور، در برابر تصدیق: دانستن دوگونه بود یکی اندر رسیدن کی بتازی آنرا تصور خوانند. (دانشنامۀ علایی ص 3). و رجوع به رسیدن شود
لغت نامه دهخدا
(اَ دِ)
میرزا محمدتقی پسر میرزا محمد مسعود، از شاعران فارسی گوی هند بود. از اوست:
ای بسا سنگ که خوردیم چو مجنون بر سر
رایگان نیست که شایستۀ زنجیر شدیم.
(از تذکرۀ مرآت الخیال چ سنگی ص 257).
و رجوع به همان کتاب شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از انفجانی
تصویر انفجانی
یاوه داری گزافگو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقترانی
تصویر اقترانی
منسوب به اقتران یا قیاس اقترانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انفرادی
تصویر انفرادی
تکی اوازیک منسوب به انفراد فردی مقابل جمعی: زندگی انفرادی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندرونی
تصویر اندرونی
سرای پیشین، حرمسرا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انحرافی
تصویر انحرافی
کژ گرایانه ورتکیک منسوب به انحراف: ذوق انحرافی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندرونی
تصویر اندرونی
داخلی، درونی، خانه ای که پشت خانه دیگر واقع باشد و مخصوص زن و فرزندان و خدمتگزاران است، مقابل بیرونی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انفرادی
تصویر انفرادی
تنهایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انیرانی
تصویر انیرانی
خارجی
فرهنگ واژه فارسی سره
تکی، تنهایی، فرادا، فردی
متضاد: جمعی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
حرمسرا، حرم، تویی، داخلی
متضاد: بیرونی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ساخت داخلی، داخلی، درونی
دیکشنری اردو به فارسی
حاشیه ای، منحرف
دیکشنری اردو به فارسی