جدول جو
جدول جو

معنی اندرپذیرفتن - جستجوی لغت در جدول جو

اندرپذیرفتن(مُ مَ جَ)
قبول کردن:
بدو گفت کاین کودک شیرخوار
ز من روزگاری بزنهار دار
پدروارش از مادر اندرپذیر
از آن گاو نغزش بپرور بشیر.
فردوسی.
و رجوع به پذیرفتن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(وَ)
قبول اندرز و نصیحت. اتّعاظ. (منتهی الارب) :
دی ماه فناست پند بپذیر
چون بلبل و نحل گوشه ای گیر
کاندر مه دی بباغ و کهسار
بلبل لال است و نحل بیکار.
خاقانی (تحفهالعراقین)
لغت نامه دهخدا
(پَ کَ دَ)
پذیرفتن. قبول کردن:
گر ایدون که او درپذیرد مرا
از این تاختن دست گیرد مرا.
فردوسی.
چنین رای بینم من ای پهلوان
اگر درپذیری به روشن روان.
فردوسی.
پدر درپذیرفتش از نیکوی
بدان دین که خوانی ورا پهلوی.
فردوسی.
الهی ز فضلت نباشد بدیع
خطاهای ما درپذیر از شفیع.
نزاری قهستانی (دستورنامه چ روسیه ص 48).
تویی پایمرد و تویی دستگیر
ببخشای و رحمت کن و درپذیر.
نزاری (دستور نامۀ ص 48)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پند پذیرفتن
تصویر پند پذیرفتن
قبول نصیحت و اندرز اتعاظ
فرهنگ لغت هوشیار