جدول جو
جدول جو

معنی اندرزگویی - جستجوی لغت در جدول جو

اندرزگویی
پنددهی، پندگویی، نصح، نصیحت
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(پَ رَ تَ دَ / دِ)
واعظ. ناصح. مذکر. پند دهنده. نصیحت گو. (یادداشت مؤلف) ، حک کردن. محو کردن. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) :
ولیکن سرانجام کشته شود
نکو نامش اندرنوشته شود.
دقیقی.
بر دل من باد مجلس تو گذر کرد
تب ز من اندر نوشت بنگه و مفرش.
سوزنی.
و رجوع به نوشتن و درنوشتن و نوردیدن و درنوردیدن و اندرنوردیدن شود
لغت نامه دهخدا
پندآموز، پندگو، ناصح، نصیحت گو، واعظ
فرهنگ واژه مترادف متضاد