جدول جو
جدول جو

معنی اندبیل - جستجوی لغت در جدول جو

اندبیل
(اَ دَ)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان هروآباد با 1250 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اندایش
تصویر اندایش
گل کاری، گل مالی
فرهنگ فارسی عمید
نوعی ورزش که با دست بازی می شود و در زمینی به مساحت ۶۵ × ۱۱۰ متر بین دو دستۀ ۱۱ نفری به وسیلۀ توپ چرمی بزرگ صورت می گیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابابیل
تصویر ابابیل
پرستو، پرنده ای کوچک و مهاجر با بال های دراز و نوک تیز و دم دو شاخه و پرهای سیاه که زیر سینه اش خاکستری یا حنایی رنگ است، بیشتر در سقف خانه ها لانه می گذارد و حشراتی از قبیل مگس و پشه را می خورد
بلوایه، چلچله، پرستوک، بالوایه، بلسک، خطّاف، باسیج، پرستک، فرشتو، فرستوک، پالوانه، فراستوک، فراشتوک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اناجیل
تصویر اناجیل
انجیل ها، کتب در شرح زندگانی حضرت عیسی ها، مژده ها، بشارت ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هندبید
تصویر هندبید
کاسنی، گیاهی خودرو با برگ های کرک دار، ساقه ای کوتاه و گل های آبی که ریشه، برگ و دانۀ آن مصرف دارویی دارد، هرگاه دانه های تلخ آن با گندم مخلوط و آرد شود طعم آرد را تلخ می کند، تلخ جکوک، تلخ جوک، کسنی، هندبا، انگوپا، تلخ دانه، انوپا، تلخک، هندباج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انابیب
تصویر انابیب
انبوب ها، فاصلۀ میان دو بند یا گره نی، جمع واژۀ انبوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انگبین
تصویر انگبین
عسل، مادۀ شیرینی که زنبور عسل از مکیدن شیرۀ بعضی گل ها و گیاهان فراهم می آورد و در کندوی خود خالی می کند، نوش، طیان، شهد، لعاب النّحل
هر چیز شیرین
شیره
پسوند متصل به واژه به معنای شهد مثلاً ترانگبین، سرکنگبین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اودئیل
تصویر اودئیل
دومین سال از سال های دوازده گانۀ تقویم ترکی، سال گاو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زنجبیل
تصویر زنجبیل
گیاهی پایا، با برگ های دراز و باریک شبیه برگ نی، گل هایی خوشه ای و زرد رنگ و ساقه ای معطر که مزه ای تند دارد و به عنوان ادویه و دارو به کار می رود
زنجبیل شامی: در علم زیست شناسی راسن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اندمال
تصویر اندمال
خوب شدن و بهبود یافتن زخم و جراحت
فرهنگ فارسی عمید
(اَ دَ / دُ)
ناحیه ایست واقع در بخش شرقی آذربایجان و آن از بالق چای (ماهی رود) مشروب میشود، مرکز آن شهر اردبیل واقع در 48 درجه و 2 دقیقه طول شرقی و 38 درجه عرض شمالی است در 1570گز ارتفاع. و فاصله آن تا سرحد قریب 40 هزار گز است. این شهر در فلاتی بشکل دایره ساخته شده که کوههائی آنرا احاطه کرده اند و در مغرب آن آتشفشان خاموش سبلان به ارتفاع 4820 گز قرار گرفته که پیوسته در برف مستور است. در اطراف شهر که زمین آن آهکی است درخت کم است ولی بواسطۀ کاریزها بخوبی مشروب میشود و مزارع مهم و مراتع وسیع جهت اغنام دارد. آب و هوای آن بواسطۀ ارتفاع بسیار سرد ولی سالم است و از میوه های آن گیلاس و سیب و گلابی معروف است. در اطراف اردبیل چشمه های آب گرم معدنی فراوان یافت میشود و بواسطۀ همین چشمه ها و هوای معتدل شهر اردبیل ییلاق دربار پادشاهان ایران بوده. فردوسی و یاقوت بنای آنرا به فیروز ساسانی نسبت داده و آنرا فیروزگرد نامیده اند. در زمان بنی امیه مرکز حکومت آذربایجان از مراغه به اردبیل منتقل گردید. یاقوت که شخصاً شهر اردبیل را دیده از کثرت جمعیت و آبادی آن خبر میدهد ولی اندکی پس از یاقوت، مغول آنرا متصرف شده خراب و منهدم کردند و تمام سکنۀ آنجا را بقتل رسانیدند و بعدها مجدداً شهر ساخته شد و در زمان صفویه بمنتهی درجۀ اعتبار خود رسید. شیخ صفی الدین عارف مشهور ازین شهر بود. مدفن وی و نیزچند تن از سلاطین صفویه در همین شهر است. از بناهای معروف این شهر مقبرۀ شیخ صفی الدین مذکور است که دارای کتابخانه ای معتبر بوده و آن در زمان شاه عباس وقف مقبره شده بود ولی بهنگام جنگ روس و ایران سال 1828م. پسکویچ سردار روس تمام آن کتابخانه را بیغما برد و بکتاب خانه پطرگراد منتقل کرد. ژنرال گاردان دراطراف شهر باروئی ساخت که اکنون خرابست. موقع اردبیل بسیار مهم است زیرا که در سر راه تجارتی تبریز و آستارا و لنکران واقع شده و واسطۀ تجارتی قفقازیه و شهرهای داخلی آذربایجان و غیره میباشد. بهترین صادرات آن خشکبار و قالی و پشم است. جمعیت آن در حدود 20000 تن است ولی سابقاً در زمان صفویه بیشتر بوده و اگر راه های اطراف آن ساخته شود اهمیت آن بیشتر خواهد شد. توابع اردبیل از این قرار است: 1- اجارود، مرکز آن کرمی و آن دارای 99 قریه و 12000 تن سکنه است. 2- مشکین، مرکز آن خیاب، دارای 90000 تن سکنه. 3- نمین و ولکیج، مرکز آن ولکیج، دارای 58 قریه و 18500 تن سکنه. 4- مغان. در کنار رود ارس که مسکن طوایف شاهسون است و قراء بسیار ندارد. نادرشاه افشار در این محل بسلطنت انتخاب شد. (جغرافیای سیاسی تألیف کیهان ص 166 و 167). و آن در راه سراب و آستارا میان شام اسبی و کیلانده در 322000 گزی تبریز و دارای پستخانه و تلگرافخانه و مدارس است. یاقوت گوید اردبیل اشهر شهرهای آذربیجان است و آن پیش از اسلام کرسی ناحیه بود. طول آن 80 درجه و عرض 36 درجه و 33 دقیقه است. طالعها السماک. بیت حیاتها اول درجه من الحمل تحت اثنتی عشره درجه من السرطان یقابلها مثلها من الجدی. بیت ملکها مثلها من الحمل عاقبتها مثلها من المیزان و هی فی الاقلیم الرابع. ابوعون در زیج خویش آرد: طول آن 73 درجه و نیم و عرض وی 38 درجه است و آن شهریست بسیار بزرگ و من آنرا در سنۀ 617 هجری قمری دیدم و آن در فضائی گشاده بنا شده و نهرهای پرآب در ظاهر و باطن آن روانست و با این حال درختی میوه دار در آن و نواحی آن دیده نمیشود با وجود صحت هوا و عذوبت آب و جودت ارض، اگر درختی از این قبیل در آن غرس کنند توفیق نیابند و این شگفت آور و سبب آن مخفی است و میوه ها را از وراء جبل از نواحی که در مسافت یکروزه راه یا کمابیش واقعند، بدانجا آرند و بین آن و بحر خزر دوروزه راه است و بین آن دو بیشه ایست انبوه که بهنگام اضطرار بدانجا التجا کنند و بدان از ایذاء دشمنان مصون مانند و بعلاوه درختان آن را قطع کنند و از خلنج (خدنگ) کاسه ها و صینی ها سازند و در اردبیل صنعتگران بسیار بدین کار مشغولند ولی قطعه ای از این قبیل خالی از عیب بدست نیاید و من نزد صنعتگران مزبور شدم و قطعه ای بدون عیب التماس کردم گفتند ممکن نیست و بهترین این نوع رااز ری بدست آرند و من خود در ری نزد صناع آن شدم و قطعات سلیمه بسیار دیدم. پس از انفصال من از اردبیل، تاتار بدانجا حمله کردند و بین آنان و مردم شهر جنگها درپیوست و بسختی مدافعه کردند و دوبار سپاه مغول از آنجا منصرف شدند و بار سوم بازگشته و بر اهالی شهر غلبه کردند و آنجا را بگشودند و مسلمانان بکشتند واحدی از ایشان را که دیدند، زنده نگذاشتند و جز کسانی که مخفی بودند ازین مهلکه جان بسلامت نبردند و شهررا سخت خراب کردند و آنگاه بازگشتند و اردبیل را به وضعی ناپسند و کم سکنه باقی گذاشتند و اکنون بصورت اول و بهتر از آن برگشته است و در دست مغول است. گویند اول کسی که آنرا بساخت فیروز پادشاه است و آنرا ’باذان فیروز’ نام نهاد. ابوسعد گوید: شاید اردبیل منسوب به اردبیل بن أرمینی بن لنطی بن یونان باشد. و رطل آن بزرگ است و وزن آن 1040 درهم است و بین آن و سرا دوروزه راه و میان آن شهر و تبریز هفت روزه راه و از آنجا تا خلخال نیز دو روز است و گروهی بسیار از اهل علم در هر فن بدان منسوبند. (معجم البلدان). مؤلف نزهه القلوب آرد: اردبیل از اقلیم چهارم است، طولش از جزایر خالدات ’فب ک’ و عرض از خط استوا ’لح’. کیخسروبن سیاوش کیانی ساخت در پای کوه سبلان افتاده است. هوایش در غایت سرد است چنانکه غله در آن سال که بدروندبتمام خرد نتوان کرد بعضی با سال دیگر بماند و آنجاجز غله چیزی دیگر حاصل نباشد. آبش از کوه سبلان جاری است و نیک گوارنده است و بدین سبب مردم آنجا اکول تمام باشند و اکثر بر مذهب امام شافعی اند و مرید شیخ صفی الدین علیه الرحمه اند. ولایتش صد پاره دیه است و همه سردسیر است و بر سر کوه سبلان قلعه ای محکم بوده است آنرا دز بهمن و رویین دز خوانده اند و در شاهنامه گوید بوقت نزاع پادشاهی میان کیخسرو و فریبرز بر فتح آن قرار دادند و فریبرز از فتح آن عاجز شد و کیخسرو فتح کرد و پادشاهی بدو مقرر شد. اکنون خرابست و دز شیدن که مقابل بابک خرّم دین بوده در کوه اردبیل است بجانب جیلان. حقوق دیوان اردبیل هشتاد و پنجهزار دینار بر روی دفتر است. (نزهه القلوب ص 81). در ناحیۀ اردبیل معدن نفت است. مؤلف مرآت البلدان پس از ترجمه قول یاقوت و نزهه القلوب آرد: از اردبیل تا زنجان پنج منزل و تا خوی که آخر شهر آذربایجان است بیست وهفت فرسخ است و در دوفرسخی کوه سبلان واقع میباشد. مهلبی گفته این شهر در شمال آذربایجان است و در طرف مغرب او کوهی است که دایماً مستور ببرف است و تا تبریز پانزده فرسخ است. مردمش تندخو هستند. ابوحامد اندلسی گوید در بیرون شهر اردبیل در میدان آن سنگی است بزرگ زیاده از صد رطل هر وقت اهل شهر محتاج بباران میشوند آن سنگ را با عرّاده حمل کرده بشهر آورند، مادام که سنگ در شهر است باران آید و همینکه سنگ را بیرون برند باران قطع شود و موش در این شهر بی نهایت وافر است بخلاف سایر بلاد و بهمین جهت گربه نزد سکنه مرغوب و عزیز است و خرید و فروش میشود و بازار و تجار و دلالهای مخصوص دارد که آواز میکنند: گربه ایست شکاری و رام و تربیت شده که گریزپا و دزد نیست، هرکه طالب باشد بفلان قیمت فروخته شود. مؤلف مرآت گوید این بلد از بلاد معظمۀ آذربایجان و در سمت راست بلوک چای در یکصد و چهل هزار ذرعی در طرف مشرق تبریز است. مقبرۀ شیخ صفی الدین رحمه اﷲ و بعضی از اولاد او در این شهر میباشد. آب و هوایش مساعد هر نوع زراعت و فلاحت، زمینش قابل هر قسم کشت و زرع، الحال قلعه ای دارد که در زمان سلطنت خاقان مغفور (فتحعلی شاه) نواب نایب السلطنۀ مبرور (عباس میرزا) طاب ثراهما که سمت ولیعهدی دولت علیۀ ایران را داشت بسرکاری یکنفر از صاحب منصبان فرانسوی که با جنرال قاردان سفیر فرانسه که از جانب ناپلئون اول آمده بود بنا نهاده. بالجمله این شهر در زمان صفویه زیاد معمور و آباد شد و موقوفات زیادی برای طلاب و محصلین قرار دادند. کتاب خانه اردبیل معروف دنیا و اغلب کتب بزبان عربی و قلیلی از آن فارسی و ترکی جلدهای آن غالباً طلا و نقره بوده اما حالا چیزی از آن باقی نیست. در سنۀ هزار و هفتصد و چهل و شش مسیحی مطابق هزار و صد و پنجاه و نه هجری نادرشاه افشار در دشت مغان که در نزدیکی اردبیل است شمشیر خود را از غلاف بیرون آورده خدماتی را که بممالک ایران کرده بود شرح داد آنگاه شمشیر را غلاف کرده گفت تا بحال آنچه توانستم کردم بعدها پادشاهی برای خود اختیار کنید. سرداران و بزرگان ایران متفقاً او را بسلطنت قبول نموده نادرشاه گفتند و در شهر اردبیل تشریفات تاج گذاری بعمل آمد بالجمله چون اردبیل در موضعی واقع شده که راه تفلیس و طهران و تبریز و بادکوبه و گیلان و دربند از آن جاست تجارت خانه معتبری است. تاورنیه تاجر فرانسوی که در زمان شاه عباس ثانی به ایران آمده نوشته است تجارت ابریشم در اردبیل بارونق است. تقدس اهالی این شهر در این عصر بدرجه ایست که مطلقاً در آن شرب خمر نمیشود بلکه ارامنه که در این بلد ساکن اند قادر بصرف هیچ مسکر نیستند. اردبیل بنام های ذیل نیز خوانده شده است: اردویل. (حدود العالم). اردپیل. باذان فیروز. (معجم البلدان). فیروزگرد. (برهان) (سروری). بادان پیروز. فیروزآباد. پیروز رام. (شاهنامه). و لقب آن دارالارشاد است. مؤلف برهان قاطع آرد: نام پسر ارمنین بن لنطی بن یونان است و نام شهریست معروف. گویند آن شهر را فیروز جد انوشیروان بنا کرده و از آن جهت فیروزگرد خوانندش و بعضی گویند منسوب به اردبیل بن ارمنین است و بناکردۀ اوست - انتهی. و رجوع به فرهنگ سروری و برهان جامع و آنندراج ومؤید الفضلاء و شعوری و سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو ص 8 و حبط ج 2 ص 12، 66، 82، 162، 169، 173، 197، 323، 324، 325، 326، 327، 328، 329، 332، 333، 334، 335، 336، 349، 353، 407، 414 و روضات الجنات ص 22 و ذیل جامعالتواریخ رشیدی ص 11، 185، 221، 241، 251 و 252 و ضمیمۀ معجم البلدان و التفهیم ص 338 ح و قاموس الاعلام ترکی (آردبیل) شود. این نام را فردوسی گاه به فتح باء و گاه بکسر آن آورده:
ازارمینیه تا در اردبیل
سپاهی پراکنده شد خیل خیل.
فردوسی.
که دادی بدو بردع و اردبیل
یکی مرزبان گشت و با کوس و پیل.
فردوسی.
هیونی تکاور برافکند شاه
به بهرام تا سر نخارد براه
سوی بارگاه آید از اردبیل
بیارد همان لشکر و کوس و پیل.
فردوسی.
همی راند لشکر چو از کوه سیل
به آمل گذشت از ره اردبیل.
فردوسی.
که اکنون همی خوانیش اردبیل
که گردون بدو دارد از داد میل.
فردوسی.
سپاهی بد از بردع و اردبیل
همی رفت با نامور خیل خیل.
فردوسی.
بیایند از پیش او بگذرند
رد و موبد و مرزبان بشمرند.
فردوسی.
بزرگان که از بردع و اردبیل
به پیش سپهدار بودند خیل.
فردوسی.
بمنزل رسیدند و بفزود خیل
گرفتند تازان ره اردبیل.
فردوسی.
وز ارمینیه تا در اردبیل
بپیمود بینادل و بوم گیل.
فردوسی.
همی تاخت تازان چو از کوه سیل
به آمل گذشت از در اردبیل.
فردوسی.
دو فرزند ما را کنون با دو خیل
بباید شدن تا در اردبیل.
فردوسی.
یکی آهنین پنجه در اردبیل
همی بگذرانید بیلک ز بیل.
سعدی، اردستان قصبه ای در حوالی کشمیر. (الجماهر بیرونی ص 88)
لغت نامه دهخدا
(عَ دَ)
مرغی است کوچکتر از ترند، یا لغتی در عندلیب. (منتهی الارب). عندلیب و بلبل. (ناظم الاطباء). نوعی از گنجشکان باشد و گویند که آن تصحیف است. (از اقرب الموارد). رجوع به عندلیب شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اندخال
تصویر اندخال
درآمدن
فرهنگ لغت هوشیار
بیخ گیاهی است دارای برگهای دراز و باریک شبیه به برگ نی، گلهایش خوشه ای زرد رنگ، و بلندیش تا یک متر میرسد، طمعش تند و برای معطر ساختن بعضی خوراکها بکار میرود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هندبید
تصویر هندبید
هندبا
فرهنگ لغت هوشیار
تک ندار گروه ها، گله گله، پرستو با خوراک بالوایه دمسنجه، جمع ابال اباله اباله ابیل ابول (که هیچیک از آنها در فارسی مستعمل نیست) و گفته اند جمعی است بی مفرد. دسته های پراکنده گروه های متفرق: طیرابابیل دسته های مرغان، پرستو پرستوک خطاف چلچله بابیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اردبیلی
تصویر اردبیلی
منسوب به اردبیل مربوط باردبیل، از مردم اردبیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارخبیل
تصویر ارخبیل
یونانی تازی گشته گزیرکان (مجمع الجزایر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندایه
تصویر اندایه
ماله بنایی که با آن گل یا گچ بدیوار مالند
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی سال گاو: سال دو یم از سال های دوازده گانه ترکی سال دوم از سالهای دوازدگانه ترکی. سیچقان ئیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اناجیل
تصویر اناجیل
جمع انجیل، یونانی تازی شده مژده ها مژده نامه ها جمع انجیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انابیش
تصویر انابیش
جمع انبوش، تره های بر کنده، درختان بر کنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انابیر
تصویر انابیر
پارسی تازی شده، جمع انبار، انبارها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگبین
تصویر انگبین
عسل، شیرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انابیب
تصویر انابیب
جمع انبوب، نیچه ها
فرهنگ لغت هوشیار
سر به هم آوردن زخم، به شدن بهبودی یافتن به شدنبهبود یافتن (زخم) سر بهم آوردن (جراحت)، بهبود سر بهم آوردگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتبال
تصویر انتبال
کشتن، مردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندایش
تصویر اندایش
گل کاری گل مالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابابیل
تصویر ابابیل
دسته های پراکنده، دسته دسته، گروه مرغان، پرستوها، چلچله ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انگبین
تصویر انگبین
((اَ گُ یا گَ))
عسل، هر چیز شیرین، آهنگی است از موسیقی قدیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اندمال
تصویر اندمال
((اِ دِ))
بهتر شدن، بهبود یافتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اندایش
تصویر اندایش
((اَ یِ))
گل کاری، گل مالی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زنجبیل
تصویر زنجبیل
((زَ جِ))
گیاهی است پایا، دارای برگ های دراز و باریک، گل هایش خوشه ای و زردرنگ، ارتفاعش تا یک متر می رسد. قسمت مورد استفاده این گیاه ریزوم آن است که همان زنجبیل معروف است، طعمش تند و سوزان است، در قدیم برای درمان سرماخوردگی از آن استفاده می شد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابابیل
تصویر ابابیل
پرستو، گروه ها، گله گله
فرهنگ واژه فارسی سره