جدول جو
جدول جو

معنی اندایی - جستجوی لغت در جدول جو

اندایی
(اَ)
منسوب است به اندابن عدی بن تجیب و آن بطنی از تجیب است و از آن قوم است ابوعمرو سالم بن غیلان اندایی در گذشته به سال 153 ه. ق. (از لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اندایش
تصویر اندایش
گل کاری، گل مالی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماندایی
تصویر ماندایی
صابئی، فرقه ای مذهبی که آداب و رسوم آن ها مخلوطی از یهودی گری و مسیحیت است و اکثر اوقات آداب و رسوم مذهبی خود را نزدیک آب روان و با شستشو در آب انجام می دهند. برخی از صابئین ستاره پرست و برخی بت پرست بوده اند، مرکز اصلی آن ها کلدۀ قدیم بوده و از اهل کتاب به شمار رفته اند و در قرآن ذکری از آن ها شده است، صابئین، صابی، مغتسله، ماندائیان
فرهنگ فارسی عمید
(گَ)
گنده شدن. عفونت. نتن. و رجوع به گندا و گندای شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
منسوب به انشاء.
- جملۀ انشایی، جمله ای که قابل صدق وکذب نباشد. مقابل خبری. اخباری. رجوع به انشاء شود.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جامۀ خوش اسلوب که بر بدن چست و درست و راست آید. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
از امراء ارغون خان بود. (از حبیب السیر چ سنگی ج 2 ص 44) ، حمایت و حفاظت. (ناظم الاطباء). پناه و پشتی یعنی حمایت. (جهانگیری بنقل شعوری ج 1 ورق 112 الف)
لغت نامه دهخدا
(اَ یِ)
از انداییدن و اندودن، . کاهگل کردن وگلابه و گچ مالیدن. (برهان قاطع) (از هفت قلزم) (آنندراج). انداییدن. (ناظم الاطباء). کاهگل کردن. (شرفنامۀ منیری) (فرهنگ سروری) (مؤید الفضلاء). اندودگی وگل مالی. (فرهنگ رشیدی). گل کاری. گل مالی. (فرهنگ فارسی معین).
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ / یِ)
به معنی انداوه است که مالۀ استادان گل کار باشد. (برهان قاطع) (آنندراج). دست افزاری باشد که بدان کاهگل بیندایند و آنرا ماله نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری). انداوه. ماله. (ناظم الاطباء). مالۀ بنایی که با آن گل یا گچ بدیوار مالند. (فرهنگ فارسی معین) :
بامچه اندودن کس را بدوغ
خواست ز من عاریت اندایه کیر.
سوزنی.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
اندودکننده و کاهگل مالنده. (ناظم الاطباء). کاهگل کن وکاهگل کننده. (مؤید الفضلاء) (از شرفنامۀ منیری).
لغت نامه دهخدا
صابئه، ج، ماندائیان که همان مغتسله و صابئین باشند، (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، و رجوع به صابئین شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جاهل و احمق و کودن و بی خبر:
سخن در وصف تو بحر عمیق است
نگنجد درانای هر انایی.
امیدی (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 132 ب)
لغت نامه دهخدا
منسوب به ابداع یا امور ابداعی. اموری که مقارن ماده باشد و آن دو گونه بود یکی ابداعی باشد با لذات مانند مفارقات که مبادی اولی وجودند و دیگر آنچه ابداعی بالحد باشد مانند مقادیر و اعداد. یا جسم ابداعی. یا معلول ابداعی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجدادی
تصویر اجدادی
نیاکانی منسوب به اجداد آنچه پیوسته و مربوط به نیاکان است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احیایی
تصویر احیایی
زیست شناس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الداری
تصویر الداری
بویه فروش، کشتیبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انادید
تصویر انادید
به گونه رمن پراکندگان
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به امداد، در ورزشهای دو و میدانی و دوچرخه سواری نوعی از مسابقه است که چندین با فاصله های معینی در یک مسیر ایستاده با کمک یکدیگر آن مسافت را طی کنند
فرهنگ لغت هوشیار
خرده سنجی، ریشخند، جهانرهایی زبانزد سوفیگری منسوب به ابدال. سمت و صفت ابدال فقر ترک وارستگی، ظرافت و تمسخر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انباغی
تصویر انباغی
منسوب به انباغ: (زین قبه که خواهران انباغی هستند درو چهار هم پهلو) (ناصر خسرو 379)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندای
تصویر اندای
دوست و رفیق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادایی
تصویر ادایی
کسی که ناز بسیار کند کسی که بیشترکراهت و خشم به تصنع آرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مندایی
تصویر مندایی
ماندایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گندایی
تصویر گندایی
بدبویی عفونت
فرهنگ لغت هوشیار
جادوگری سحر احکام نجوم: کسب کردن بکندا یی و بکاهنی و شعبده و جز از آن محرم و محظور است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندایش
تصویر اندایش
گل کاری گل مالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندایه
تصویر اندایه
ماله بنایی که با آن گل یا گچ بدیوار مالند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماندایی
تصویر ماندایی
پیرو فرقه ماندایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندایش
تصویر اندایش
((اَ یِ))
گل کاری، گل مالی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انجامی
تصویر انجامی
اجرایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انبازی
تصویر انبازی
شراکت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ابتدایی
تصویر ابتدایی
آغازین، ساده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اجرایی
تصویر اجرایی
انجامی
فرهنگ واژه فارسی سره
دایی
فرهنگ گویش مازندرانی
ناگهانی، بی خبر
فرهنگ گویش مازندرانی