- اندازه
- مقدار، قدر، حد
معنی اندازه - جستجوی لغت در جدول جو
- اندازه
- مقیاس و مقدار هر چیزی، مبلغ، مقدار، مقیاس، حد، قدر
- اندازه ((اَ زِ))
- مقدار، پیمانه هر چیز، قدر، مرتبه
- اندازه
- هرچه با آن چیزی را بسنجند، آنچه مقدار چیزی را با آن تعیین کنند، مقدار، مقیاس، پیمانه، کمیتی که بتوان آن را بر اساس معیارهای مخصوص سنجید، حد معقول و مورد پذیرش برای چیزی، قدر، مرتبه، لیاقت
- اندازه
- размер
- اندازه
- розмір
- اندازه
- rozmiar
- اندازه
- tamanho
- اندازه
- dimensione
- اندازه
- tamaño
- اندازه
- taille
- اندازه
- grootte
- اندازه
- גּוֹדֶל
- اندازه
- ukubwa
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بفراخور، با ندازه
ماله بنایی که با آن گل یا گچ بدیوار مالند
ماله بنایان
اندوه غم
ماله، مالۀ بنایی که با آن گل یا گچ به دیوار می مالند، شکوه، شکایت
پارسی تازی گشته اندازه اندازه کن گز
قصد و میل نمودن، فصد و عزم
انداختن، پسوند متصل به واژه به معنای اندازنده مثلاً آتش انداز، تیرانداز، سنگ انداز، کلوخ انداز،
پسوند متصل به واژه به معنای انداخته شده مثلاً پس انداز،
پسوند متصل به واژه به معنای مناسب برای انداختن مثلاً زیرانداز، روانداز،
اندازه، مقیاس، قصد، میل، آهنگ، مرتبه، لیاقت، مقام
پسوند متصل به واژه به معنای انداخته شده مثلاً پس انداز،
پسوند متصل به واژه به معنای مناسب برای انداختن مثلاً زیرانداز، روانداز،
اندازه، مقیاس، قصد، میل، آهنگ، مرتبه، لیاقت، مقام