جدول جو
جدول جو

معنی انحن - جستجوی لغت در جدول جو

انحن(اَ حَ)
کوزپشت (گوژپشت). (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
انحن
کوژ پشت، خمیده تر
تصویری از انحن
تصویر انحن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انین
تصویر انین
آه و ناله، آه سوزناک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انحنا
تصویر انحنا
خمیده شدن، کج شدن، خمیدگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انحا
تصویر انحا
نحوها، روش ها، شیوه ها، طرزها، در علم زبانشناسی مجموعه قواعدی که درباره آرایش کلمات برای ساخت جمله یا عبارت بحث می کند، جمع واژۀ نحو
فرهنگ فارسی عمید
(اَ تَ)
گنده تر. (یادداشت مؤلف).
- امثال:
انتن من الجورب.
انتن من العذره.
انتن من مرقات الغنم
لغت نامه دهخدا
(اَ جَ)
کوبنده و نرم کننده.
لغت نامه دهخدا
(اَ حَ)
بزرگ شکم. (مصادر زوزنی) (از یادداشت مؤلف) ، خم گردیدن پشت کسی از کبر سن و ضعف. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). یقال: انخزع متنه. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ حا)
عالمتر به نحو. نحودان تر. نحوی تر:ما تحت ادیم السماء انحی من ابن عقیل. (ابوحیان).
مات ابن یحیی و مات دوله الادب
و مات احمد انحی العجم والعرب.
؟ (دررثاء ثعلب نحوی).
و کان ابوبکر بن مجاهد یقول: ابوالحسن ابن کیسان انحی من الشیخین یعنی المبرد و ثعلب. (یاقوت حموی، معجم الادباء ج 6 ص 281)
لغت نامه دهخدا
(اَنْ نا)
مرد بسیار ناله کننده. (ناظم الاطباء) (آنندراج). کثیرالانین. (از اقرب الموارد). بسیار نالنده. بسیارنال. بیش نالنده. (فرهنگ فارسی معین) ، بیخ بردی خوردن. (منتهی الارب) (آنندراج). نبخ (ریشه بردی که در قحط خورند) خوردن. (از اقرب الموارد) ، خمیر خاسته و ترش ساختن. (منتهی الارب) (آنندراج). خمیر فاسد و ترش ساختن. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
مرد بسیار ناله کننده. (ناظم الاطباء). بسیار ناله کننده. (آنندراج). کثیرالانین. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
أن ّ المریض اناً و انیناً و اناناًو تأناناً، نالید. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ نَ)
ما انتنه،چه بدبوی است آن. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ تُنْ نَ)
جمع مؤنث ضمیر مخاطب، یعنی شما جماعت زنان. شما زنان
لغت نامه دهخدا
(اَ حَ)
بیماریی در شتران که سرفه های سخت و بسیار کنند. (ناظم الاطباء) ، در اصطلاح ریاضی آن است که خط چنان باشد که اجزاء مفروضۀ آن در همه اوضاع بر همدیگر انطباق نیابد مانند اجزاء مفروضۀکمان، که فقط در موقعی که قسمت مقعر یک قوس را بر قسمت محدب یک قوس دیگر قرار دهیم انطباق می یابند و درغیر این وضع منطبق نمی شوند. (از تعریفات جرجانی)
لغت نامه دهخدا
(اَ حَ)
نامبارکتر و نافرجام تر. (ناظم الاطباء). منحوس تر. بدبخت تر: ما خالف انحسه اسعده. (بحتری)
لغت نامه دهخدا
(اَ حَ)
آنک زورینش ستبر باشد. (تاج المصادر بیهقی) (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ حُ)
جمع واژۀ صحن. (ناظم الاطباء) ، شتران خردسال. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ حَ)
دانا و آگاه تر. (ازآنندراج). افطن. هشیارتر. هو الحن من فلان، ای اسبق فهماً منه. و منه: ’لعل احدکم الحن بحجته من الاّخر’، یعنی شاید یکی از شما داناتر و آگاه تر از دیگری بدلیل خویش است. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ)
یا انیدن علامت تعدیۀ فعل است در زبان فارسی. (یادداشت مؤلف). در دستور پنج استاد ج 1 ص 112 آمده: ’طریق متعدی ساختن فعل آن است که به آخر صیغۀ امر حاضر مفرد (آنید) یا (اند) افزوده و ماضی فعل را بوجود آورند و سایر صیغه ها را از آن بسازند: گری - گریانید و گریاند، خند- خندانید و خنداند، سوز - سوزانید و سوزاند...’ پیداست که این شیوه متعدی ساختن سماعی است نه قیاسی
لغت نامه دهخدا
(اَ زَ)
عرض. مقابل طول. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِحِ)
خمیدگی و کجی و اعوجاج. (ناظم الاطباء). خمیدگی. (از اصطلاحات فرهنگستان). کجی. اعوجاج. چفتگی. (فرهنگ فارسی معین). بخمی. کوژی. دوتایی. دوتاهی. دولایی. خوهلی. کژی. (یادداشت مؤلف) :
ابیات من چو تیر است از شست طبع من
زیرا یکی کشیده کمانم ز انحنا.
مسعودسعد.
- انحنا داشتن، خمیدگی و کجی داشتن. (ناظم الاطباء).
- قابل انحنا، چیزی که بتوان آنرا کج کرد. (ناظم الاطباء) ، فرورفتن کشتی از یک طرف در آب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ناله کردن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). نالیدن. (از اقرب الموارد). نالیدن بیمار. (از المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
ظرفی سفالی مانند سبو و خمچۀ بزرگ که دوغ در آن کنند و بجنبانند تا مسکه (روغن و کره) جدا گردد. (برهان) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(اَ حَ)
شهری است از دیار بکر. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از انحا
تصویر انحا
جمع نحو. سویها گوشه ها، راهها روشها، مثلها مانندها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الحن
تصویر الحن
باهوشتر، خوش آواز تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصحن
تصویر اصحن
جمع صحن
فرهنگ لغت هوشیار
کجی، دولایی، خمیدگی، چفتگی، خمیده شدن، کوژ پشت شدن، خمش، کج گردیدن، اعوجاج، خمیدگی خط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انین
تصویر انین
((اَ نِ))
ناله، آواز سوزناک، آنین هم گویند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انان
تصویر انان
((اَ نّ))
بسیار نالنده، بسیار نال، بیش نالنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انحنا
تصویر انحنا
کمانش، خمیدگی
فرهنگ واژه فارسی سره
اعوجاج، پیچ، خم، خمیدگی، قوس، کجی، گوژی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اشکال، راه ها، روش ها، صور، طرق
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آب بندان
فرهنگ گویش مازندرانی