جدول جو
جدول جو

معنی انحساس - جستجوی لغت در جدول جو

انحساس(اِ)
برکنده شدن دندان و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). برکنده شدن و افتادن دندان. (از اقرب الموارد). برکنده و فروریزیده شدن. (تاج المصادر بیهقی) ، ماینحاش فلان من شی ٔ، باک نمیدارد فلان از چیزی. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
انحساس
پوسیدن افتادن: دندان، فرور یختن، بریده شدن
تصویری از انحساس
تصویر انحساس
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از احساس
تصویر احساس
دریافت، درک، در علم روانشناسی حس کردن چیزی به وسیلۀ یکی از حواس پنج گانه، عاطفه، ذوق
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
ریزه ریزه شدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). انفتات. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
غوطه خوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). انغماس. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
پنهان شدن در خاک. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). اندفان. (از اقرب الموارد). در زیرخاک شدن. (تاج المصادر بیهقی). پنهان شدن. (مصادر زوزنی). یقال اندس تحت التراب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
برهنه شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). برهنه شدن چیزی. (تاج المصادر بیهقی). انکشاف. (از اقرب الموارد) ، از خانمان بجای دیگر رفتن قوم. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). یقال: انحاز القوم. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ قِ)
حبس شدن. (ناظم الاطباء) ، منحصر: فروش... انحصاری است. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
پراکنده شدن. (تاج المصادر بیهقی). پراکنده شدن ستور. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). انبثاث. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بریده گردیدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). انقطاع. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
مارش شناسک سهش در یافتن درک کردن دانستن آگاه شدن دیدن، درک چیزی با یکی از حواس، انعکاس ذهنی تاء ثر بدنی و آن پایه و مایه همه ادراکات است و آن ابتدائی و اصیل است باین معنی که مسبوق بهیچ امر نفسانی دیگر نیست و قدم اولی است که پس از بیرون شدن از قلمرو بدن و ماده در عالم مجرد نفسانی برداشته میشود و دیگر نفسانیات از تغییر و ترکیب آن صورت میپذیرند. احساس همواره بامور مادی و بدنی که مقدمات آن هستند مقارن و همراه است. توضیح آنکه عوامل خارجی روی بدن تاثیراتی کرده بان تغییراتی میدهند و این تغییرات بدنی در نفس انعکاس که احساس نام دارد. بنابراین هر احساسی دو تحریک خارجی. ب - تاء ثر عضوی. یا احساس المی. حس درد جسمانی. یا احساس بصری. حس بینایی. یا احساس تعادلی. حس تعادل و جهت یابی. یا احساس ذوقی. حس چشایی. یا احساس داخلی. حس درونی. یا احساس سردی و گرمی. حس گرما و سرما. یا احساس سمعی. حس شنوایی. یا احساس شمی. حس بویایی. یا احساس لمسی. حس بساوایی. یا احساس وضعی و عضنی. حس حرکت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندساس
تصویر اندساس
پنهان شدن در خاک به درون چیزی رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انحساف
تصویر انحساف
ریزریز شدن ریز ریزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انحسام
تصویر انحسام
بریده گردیدن بریدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبساس
تصویر انبساس
پراکنده شدن، رفتن آب به زمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انحسار
تصویر انحسار
برهنه شدن لخت شدن باز گشتن پر نو بر آوردن: پرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احساس
تصویر احساس
((اِ))
دریافتن، درک کردن، درک چیزی با یکی از حواس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از احساس
تصویر احساس
سهش، شور، دریافت، برداشت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از احساس
تصویر احساس
Feeling, Sensation, Sentiment
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از احساس
تصویر احساس
sensation, sentiment
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از احساس
تصویر احساس
感じ , 感覚 , 感情
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از احساس
تصویر احساس
רגש , תְּחוּשָׁה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از احساس
تصویر احساس
भावना , अनुभूति
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از احساس
تصویر احساس
perasaan, sensasi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از احساس
تصویر احساس
ความรู้สึก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از احساس
تصویر احساس
gevoel, sensatie
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از احساس
تصویر احساس
感觉的 , 感觉 , 情感
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از احساس
تصویر احساس
sensación, sentimiento
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از احساس
تصویر احساس
sensazione, sentimento
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از احساس
تصویر احساس
sensação, sentimento
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از احساس
تصویر احساس
uczucie, doznanie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از احساس
تصویر احساس
відчуття , почуття
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از احساس
تصویر احساس
Gefühl, Empfindung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از احساس
تصویر احساس
ощущение , чувство
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از احساس
تصویر احساس
느낌 , 감각 , 감정
دیکشنری فارسی به کره ای