جدول جو
جدول جو

معنی انجلاب - جستجوی لغت در جدول جو

انجلاب
کشیده شدن از جایی به جای دیگر
تصویری از انجلاب
تصویر انجلاب
فرهنگ فارسی عمید
انجلاب
(اِ فِ)
کشیده شدن از جایی بجایی دیگر. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رانده شدن. انسیاق. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منجلاب
تصویر منجلاب
آب بدبو و گندیده که در یک جا جمع شود، جایی که آب های کثیف و بدبو جمع شده باشد، کنایه از حالت و وضعیت ناخوشایند، تنگنا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انجذاب
تصویر انجذاب
کشیده شدن، کشیده شدن به سوی کسی یا چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تحول اساسی در حکومت یک کشور توسط تود های ناراضی جامعه که باعث تحولات سیاسی و اقتصادی و غیره می شود، آشوب، شورش، برگشتن از حالی به حال دیگر، دگرگون شدن، در علم نجوم رسیدن خورشید به دورترین نقطه از استوای فلکی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انجذاب
تصویر انجذاب
کشیده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انحلاب
تصویر انحلاب
خوی ریختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انسلاب
تصویر انسلاب
گم و نیست شدن
فرهنگ لغت هوشیار
برگشتگی دگرگونی، زیر و رویی زیرور و شدن، خیزش (قیام) آشوب شورش برگشتن از حالی بحالی دگر گون شدن، زیر و رو شدن وا گردیدن بر گشتن، بر گشتگی تغییر تحول تبدل، شورش بی آرامی، شورش عده ای برای واژگون کردن حکومت موجود و ایجاد حکومتی نو، شورش دل منش گردا استفراغ قی، انقلاب در عناصر بمعنی تبدیل صورتی بصورت دیگر است و آن همان کون و فساد است، جمع انقلابات. برگشتن، بازگردانیدن، واژگون شدن و برگشتن از کاری، آشوب و شورش، انعکاس
فرهنگ لغت هوشیار
این واژه را انجمن آرا تازی دانسته معین آن را آمیزه منجل تازی و آب پارسی می داند و بر آن است که منجل در تازی جای انداختن و ریختن است. چنین پیشینه ای به دست نیامد. عمید آن را به درست پارسی دانسته از آن روی که در پارسی به نسا یا لاشه منج می گویند می توان به پیروی از برهان آن را پارسی دانست گواه سروده سعدی: اگر برکه ای پر کنی از گلاب چو سگ در وی افتد شود منجلاب گنداب گودالی که در آن آبهای بد بو و کثیف جمع گردد، آب بد بو و کثیف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منجلاب
تصویر منجلاب
((مَ جَ))
آب بدبوی و گندیده، فاضلاب، جایی که آب های کثیف در آن جمع شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انجذاب
تصویر انجذاب
((اِ جِ))
کشیده شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انجلاء
تصویر انجلاء
((اِ جِ))
روشن شدن، آشکار گشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انقلاب
تصویر انقلاب
((اِ قِ))
دگرگون شدن، زیر و رو شدن، قیام گروهی برای واژگون کردن یک حکومت، استفراغ، قی، نا آرامی، بی قراری، هیجان، شورش، عصیان، تبدیل صورتی به صورت دیگر (فلسفه)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انقلاب
تصویر انقلاب
آشوب، دگردیسی، واگشت، جنبش، دگرگونی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انقلاب
تصویر انقلاب
Revolution
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از انقلاب
تصویر انقلاب
(FR) révolution
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از انقلاب
تصویر انقلاب
ความเหมือนกัน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از انقلاب
تصویر انقلاب
(SW) mapinduzi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از انقلاب
تصویر انقلاب
(TR) devrim
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از انقلاب
تصویر انقلاب
동일성
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از انقلاب
تصویر انقلاب
同一性
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از انقلاب
تصویر انقلاب
זהות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از انقلاب
تصویر انقلاب
समानता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از انقلاب
تصویر انقلاب
(ID) revolusi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از انقلاب
تصویر انقلاب
(DE) Revolution
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از انقلاب
تصویر انقلاب
(NL) revolutie
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از انقلاب
تصویر انقلاب
(ES) revolución
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از انقلاب
تصویر انقلاب
(IT) rivoluzione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از انقلاب
تصویر انقلاب
(PT) revolução
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از انقلاب
تصویر انقلاب
相同
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از انقلاب
تصویر انقلاب
(PL) rewolucja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از انقلاب
تصویر انقلاب
подібність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از انقلاب
تصویر انقلاب
одинаковость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از انقلاب
تصویر انقلاب
অভিন্নতা
دیکشنری فارسی به بنگالی