جدول جو
جدول جو

معنی انجدال - جستجوی لغت در جدول جو

انجدال
(اِ)
بر زمین افتادن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد). بر زمین افتاده شدن. (آنندراج). یقال: جدله فانجدل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
انجدال
برزمین افتادن
تصویری از انجدال
تصویر انجدال
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انسدال
تصویر انسدال
فروهشته شدن به طرف پایین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انجدان
تصویر انجدان
گیاهی با ساقه های ستبر و میان تهی، برگ های سوراخ دار، گل های چتری، میوۀ سیاه و بدبو و ریشۀ راست و ستبر که از آن صمغی تلخ می گیرند، انگدان، انگژد، انگیان، انگژه، انگوژه، رافه
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
جمع واژۀ نجل. (از اقرب الموارد). فرزندان. نسلها. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به نجل شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
فروهشته شدن جامه و موی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). فروهشته شدن جامه. (تاج المصادر بیهقی). فروگذاشته شدن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ جدل و جدل
لغت نامه دهخدا
(شِ / شَ)
همراه خود بردن آهوی ماده بچگان را: اجدلت الظبیه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نجیل گذاشتن ستور را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به نجیل گذاشتن ستور را و نجیل نوعی گیاه شور است. (از آنندراج). رها کردن ستور را در نجیل. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِتْ)
برگردیده شدن از چیزی. (ناظم الاطباء). برگردیدن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بگشتن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی). برگردیدن از راه راست. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ جُ)
معرب انگدان است و آن را بعربی حلتیت و بیح آنرا اصل الانجدان خوانند. (برهان قاطع) (آنندراج). در لغت طبری کلوپر گویند. (از انجمن آرا). گیاهی از تیره چتریان که علفی است و پایا میباشد. این گیاه در اکثر صحاری ایران فراوان است. ارتفاعش 2 تا 2/5 متر و ریشه اش راست و ستبر است. ابرکبیر. حلتیت. (از فرهنگ فارسی معین ذیل انگدان). به مازندرانی انجدان طیب را کولاپرنامند و بیخ آنرا بعربی محروق و ساق آنرا بترکی بالدرغان گویند و چون انجدان مطلق مذکور شود مراد تخم آن است و آن دو قسم میباشد یکی طیب و دیگر منتن و ساق نبات آن مجوف و سطبر و بلندتر از قامت و برگ آن شبیه ببرگ کلم و از آن کوچکتر و گل آن چتری مانند شبت وسفید و ثمر آن بعد از رسیدن سفید و مدور و پهن شبیه بدرهم و بسیار خوشبو میباشد و صمغ آنرا حلتیت طیب مینامند و برگ قسم دوم آن مانند صفحۀ سوخته و پرسوراخ و ساق آن ضعیفتر از قسم اول و ثمر آن سیاه و بسیاربدبو است و بیخ آنرا اشترغار و گیاه آنرا کماه و صمغ آنرا که بسیار بدبو است حلتیت منتن و بفارسی انکزد (انکزه) نامند و صمغ آنرا بفارسی ژد و عوام آنرا انگشت گنده نامند. (از مخزن الادویه). بعضی از اطباء گویند انجدان برگ است و حلتیت صمغ گیاه آن و محروث ریشه آن است. اسحاق بن عمران گفته است انجدان بر دو قسم است قسمی از آن سفید و طیب و خوردنی است که آنرا انجدان سرخسی گویند و ریشه های آنرا محروث گویند و در اغذیه و ادویه بکار رود و دیگر انجدان سیاه منتن است که ببرخی ادویه بیامیزند و صمغ انجدن همان حلتیت است... ابوحنیفه گوید: محروث ریشه انجدان است و محمد بن عبدون گوید: انجدان نباتی است مانند کاشم که در بابل میروید و سبزی فروشان آنرا مانند توابل میفروشند. (از مفردات ابن بیطار ج 1 صص 58- 59). دیسقوریدوس گوید درخت انجدان را سلقیون گویند و صمغ او را حلتیت خوانند یعنی انگزد و منبت او در زمین دمشق بود و شام وارمنیه و قهستان که او را زمین ماه گویند و زمین نینو و آن زمینی است که آن طرف مصر است و انجدان را بسریانی انکذانا او کاما خوانند... (ترجمه صیدنۀ ابوریحان، خطی).
لغت نامه دهخدا
(اِ جِ)
دهی است از بخش فرمهین شهرستان اراک با 1287 تن سکنه و آب آن از قنات و چشمه و محصول آن غلات، انگور، میوه و گردو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
گرد برآمدن و بالا برآمدن خاک. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بلند و پراکنده شدن غبار. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
رفتن سایه و شب و مانند آن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رفتن سایه. (از اقرب الموارد) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
جمله کردن و جمع و کرده (شاید: گروه) شدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از انجراد
تصویر انجراد
برهنه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی شده انگبار از گیاهان دارویی درست گردیدن نیکو شدن گیاهی از تیره ترشکها که ریشه اش دور خویش پیچیده و در تداوی بعنوان قابض بکار رود انارف برسیان دارو پرشیان دارو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجذاب
تصویر انجذاب
کشیده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتقال
تصویر انتقال
از جائی به جائی شدن، کوچ کردن، نقل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتفال
تصویر انتفال
بیزاری جستن، دور گردیدن، در خواستن در خواست کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتطال
تصویر انتطال
چکانیدن ریختن اندک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجذاذ
تصویر انجذاذ
پاره گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجذار
تصویر انجذار
بریده شدن برکنده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی از تیره ّ چتریان که علفی است و پایا میباشد. این گیاه در اکثر صحاری ایران فراوانست. ارتفاعش 2 تا 5، 2 متر و ریشه اش راست و ستبر است ابر کبیر حلتیت انجدان انگوزاکما انگیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجئاف
تصویر انجئاف
بر کنده شدن درخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتدال
تصویر اعتدال
مساوی شدن، میانه حال شدن در کمیت وکیفیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجال
تصویر انجال
فرزندان، نسلها
فرهنگ لغت هوشیار
فرو هشته شدن جامه، فرو هشته شدن موی، آویخته شدن، فروهشته شدن (جامه موی)
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی شده انگدان از گیاهان دارویی اشتر غاز گلوپر، نام روستایی است نزدیک کاشان انگدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتضال
تصویر انتضال
بیرون آوردن، برگزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجال
تصویر انجال
جمع نجل، فرزندان، نسل ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انسدال
تصویر انسدال
((اِ س ِ))
آویخته شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انتقال
تصویر انتقال
ترابرد، جابجایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اعتدال
تصویر اعتدال
میانه روی، ترازینه
فرهنگ واژه فارسی سره
سربالایی
فرهنگ گویش مازندرانی