جدول جو
جدول جو

معنی انجباذ - جستجوی لغت در جدول جو

انجباذ
(اِ)
به معنی انجذاب و مقلوب از آن است. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انتباه
تصویر انتباه
بیدار شدن، بیداری، آگاه شدن، آگاهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انجلاب
تصویر انجلاب
کشیده شدن از جایی به جای دیگر
فرهنگ فارسی عمید
گیاهی علفی از تیرۀ ریواس با ساقه های نازک و گل های خوشه ای سرخ رنگ که ساقۀ زیرزمینی آن در طب برای معالجۀ بواسیر، اسهال، درد گلو، ورم لثه، اسکوربوت و جرب به کار می رود، برشیان دارو
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
درست و نیکوحال گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). درست شدن استخوان شکسته. (از اقرب الموارد). جوش خوردن استخوان شکسته. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَمْ)
جمع واژۀ نبذ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به نبذ شود.
لغت نامه دهخدا
(اِ)
افشردن و بگنی ساختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). افشردن انگور و بگنی ساختن. (آنندراج). نبیذ افکندن. (یادداشت مؤلف) ، پرنعمت. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). بانعمت. (برهان قاطع). با نعمت و دولت. (ناظم الاطباء). فره. (دهار). پرکردۀ نعمت. پرکرده با نعمت. (مؤید الفضلاء). مترف. (دهار) (مهذب الاسماء) ، پر کردن. (آنندراج، ذیل انبار). پر کردن و انباشتن. (از انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بریده و پاره گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بریده شدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی). انقطاع. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
افشاردن، شعر دیگری را بر خود بستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). شعر یا سخن دیگری را برای خود دعوی کردن. (از اقرب الموارد). سخن کسی دیگر بر خویشتن بستن. (مصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). سرقت ادبی. (یادداشت مؤلف). سخن دیگری بر خویشتن بستن است و آن چنان باشد که کسی شعر دیگری را مکابره بگیرد و شعر خویش سازد بی تغییری و تصرفی در لفظ و معنی آن یا بتصرفی اندک چنانکه بیتی بیگانه بمیان آن درآرد یا تخلص بگرداند... چنانک معزی گفته است:
گرچه بجفا دست برآوردستی
بردارم دست تا فرود آری دست.
و رافعی از او برده است و گفته:
زین پس بخدا ای صنم عشوه پرست
بردارم دست تا فرود آری دست.
و همچنین معزی گفته است:
تواتر حرکاتش بدیدۀ دشمن
همان کند که زمرد بدیدۀ افعی.
ادیب صابر ازو برده است و گفته:
بصبر من صنما آن لب چو بسد تو
همان کند که زمرد بدیدۀ افعی.
و بلفرج رونی گفته است:
گفته با زایران صریر درش
مرحبا مرحبا درآی درآی.
و انوری ازو برده است و گفته:
گفته با جملۀ زوار صریر در تو
مرحبا برنگذر خواجه فرود آی و درآی.
(از المعجم شمس قیس چ مدرس رضوی صص 468). و رجوع به همین کتاب شود، خود را بمذهبی بستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). خود را بمذهبی یا به قبیله ای منسوب ساختن. (از اقرب الموارد). خویشتن رابکسی بازخواندن. (مجمل اللغه). و از آنست بطریق مجاز: ’انکم لتنتحلون عائشه لأبی الزبیر’. (از اقرب الموارد)، اشتغال. (یادداشت مؤلف) : فلم یکن انتحاله (انتحال الغناء) قادحاً فی العداله والمروءه. (مقدمۀ ابن خلدون)
لغت نامه دهخدا
تصویری از انجذاب
تصویر انجذاب
کشیده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی شده انگبار از گیاهان دارویی درست گردیدن نیکو شدن گیاهی از تیره ترشکها که ریشه اش دور خویش پیچیده و در تداوی بعنوان قابض بکار رود انارف برسیان دارو پرشیان دارو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتباث
تصویر انتباث
کاویدن به دست، آشکار کردن پنهان، دامن بر چیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتباج
تصویر انتباج
بر آماسیدن استخوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتبار
تصویر انتبار
بریدگی، بی فرزندی، دویدن بر تخت رفتن آبله کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتباک
تصویر انتباک
برکنده شدن بریده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتبال
تصویر انتبال
کشتن، مردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتباه
تصویر انتباه
آگاه شدن، دانا شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتفاذ
تصویر انتفاذ
رخنه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
از سنسکریت، جمع انبج، نغزک ها انبه ها جمع انبج. انبه ها، بمطلق اشیایی که با عسل مربا سازند اطلاق کنند بطوری که انبجات و مربیات مترادف محسوب شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجدال
تصویر انجدال
برزمین افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی شده انگدان از گیاهان دارویی اشتر غاز گلوپر، نام روستایی است نزدیک کاشان انگدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجذار
تصویر انجذار
بریده شدن برکنده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجبا
تصویر انجبا
شنجار شنگار از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی از تیره ّ چتریان که علفی است و پایا میباشد. این گیاه در اکثر صحاری ایران فراوانست. ارتفاعش 2 تا 5، 2 متر و ریشه اش راست و ستبر است ابر کبیر حلتیت انجدان انگوزاکما انگیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجراد
تصویر انجراد
برهنه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجرار
تصویر انجرار
روان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجذاذ
تصویر انجذاذ
پاره گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجعار
تصویر انجعار
پیخال انداختن (پیخال فضله جانوران)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجعاف
تصویر انجعاف
بر زمین افتادن، بر کندگی
فرهنگ لغت هوشیار
فسردن بسته شدن ماسیدن هسیرش: تنها برای آب یخ بستن افسردن بسته شدن جامد گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجئاف
تصویر انجئاف
بر کنده شدن درخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتباذ
تصویر انتباذ
یکسو شدن کناره گزیدن، بر خود پیچیدن، می خرما ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انباذ
تصویر انباذ
کم و اندک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجزام
تصویر انجزام
ساکن گردانیدن، ساکن شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجماد
تصویر انجماد
بستناکی، یخ زدن، بستانکی
فرهنگ واژه فارسی سره