روان کردن حاجت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). روا کردن حاجت. (غیاث اللغات). روا کردن حاجت کسی را. (از آنندراج). برآوردن حاجت کسی را. (ازاقرب الموارد) : سلطان ایشان را با تحقیق امانی و انجاز مباغی و تشریفات گرانمایه پادشاهانه بازگردانید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 335). در ملتمسات و مطالبات که از آن طرف رفتی دقایق ایجاب و انجاز محفوظ داشت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 30).
روان کردن حاجت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). روا کردن حاجت. (غیاث اللغات). روا کردن حاجت کسی را. (از آنندراج). برآوردن حاجت کسی را. (ازاقرب الموارد) : سلطان ایشان را با تحقیق امانی و انجاز مباغی و تشریفات گرانمایه پادشاهانه بازگردانید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 335). در ملتمسات و مطالبات که از آن طرف رفتی دقایق ایجاب و انجاز محفوظ داشت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 30).
انداختن، پسوند متصل به واژه به معنای اندازنده مثلاً آتش انداز، تیرانداز، سنگ انداز، کلوخ انداز، پسوند متصل به واژه به معنای انداخته شده مثلاً پس انداز، پسوند متصل به واژه به معنای مناسب برای انداختن مثلاً زیرانداز، روانداز، اندازه، مقیاس، قصد، میل، آهنگ، مرتبه، لیاقت، مقام
انداختن، پسوند متصل به واژه به معنای اندازنده مثلاً آتش انداز، تیرانداز، سنگ انداز، کلوخ انداز، پسوند متصل به واژه به معنای انداخته شده مثلاً پس انداز، پسوند متصل به واژه به معنای مناسب برای انداختن مثلاً زیرانداز، روانداز، اندازه، مقیاس، قصد، میل، آهنگ، مرتبه، لیاقت، مقام
اجرا کردن، پایان، آخر، عاقبت جمع واژۀ نجم، ستارگان انجام دادن: اجرا کردن، پایان دادن، به پایان رساندن، سامان دادن انجام شدن: به پایان رسیدن، تمام شدن انجام یافتن: پایان یافتن، به پایان رسیدن
اجرا کردن، پایان، آخر، عاقبت جمعِ واژۀ نَجم، ستارگان انجام دادن: اجرا کردن، پایان دادن، به پایان رساندن، سامان دادن انجام شدن: به پایان رسیدن، تمام شدن انجام یافتن: پایان یافتن، به پایان رسیدن