جدول جو
جدول جو

معنی انثیال - جستجوی لغت در جدول جو

انثیال(اِ)
فروگرفتن مردم از هر جانب. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). ریخته شدن از هر طرف بر کسی. (از اقرب الموارد). فراهاریده شدن مردم از هر جای. (تاج المصادر بیهقی نسخۀ خطی کتابخانه لغت نامه ورق 232ب).
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انتقال
تصویر انتقال
جابه جا کردن چیزی یا کسی، جا به جا شدن، تغییر کردن محل کار کارمند یا کارگر، سرایت کردن، در علم جامعه شناسی منتقل شدن از یک نظام اجتماعی به نظام اجتماعی دیگر مثلاً انتقال از فئودالیسم به سرمایه داری، در ریاضیات تبدیلی که در آن همۀ نقاط یک شکل مسطح با یک بردار تغییر مکان جا به جا می شوند، در علم اقتصاد منتقل کردن مبلغی از یک حساب به حساب دیگر، درک کردن و دریافت مطلبی، در موسیقی نوشتن یا اجرای یک قطعۀ موسیقی در مایۀ دیگر، مدلاسیون، کنایه از مرگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اختیال
تصویر اختیال
تکبر کردن، گردنکشی و بزرگ منشی کردن، خرامیدن و با جاه و جلال راه رفتن، خیال کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انتسال
تصویر انتسال
دارای نسل شدن، فرزنددار شدن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
فروریخته شدن خاک و ریگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ریخته شدن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بیرون آوردن خاک چاه. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، درخت بریدن، بریدن فرمودن درخت را، پوست بازکردن، بازگشتن ابر، رسیده شدن میوۀ درخت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). یقال: انجت النخله. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، خوی برآوردن، آشکار کردن، تیز دادن، پلیدی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، یقال: شربت دواء فما انجاه، ای ماه اقامه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، حاجت خود برآمدن، بیرون کشیدن، اغوا ساختن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
پیش آمدن کسی را به دشنام و ضرب. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
زایل شدن. یقال زلته فانزال. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اِ دِ)
از جایی بجایی شدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). از جایی بجایی نقل کردن. (تاج المصادر بیهقی). یقال: اندال القوم. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
ریخته شدن مردم از هرجا. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). انصباب. (از اقرب الموارد) ، پلیدیها و نجسها. (ناظم الاطباء) :
خون خوری در چارمیخ تنگنا
درمیان حبس و انجاس و عنا.
مولوی (مثنوی).
- انجاس اجناس شیاطین، پلیدیهای شیاطین. (ناظم الاطباء).
- انجاس الابدان، قوله تعالی: انما المشرکون نجس (قرآن 28/9) ، قال عمر بن عبدالعزیز، یعنی انهم انجس الابدان کنجاسه الکلب والخنزیر. (منتهی الارب). و رجوع به نجس و منتهی الارب شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
گرد برآمدن و بالا برآمدن خاک. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بلند و پراکنده شدن غبار. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اُ ثَ)
بصیغۀ تثنیه، دو خصیه. (ناظم الاطباء). هر دو خایه. (غیاث اللغات). هردو خصیه. (از آنندراج) ، سیر کردن، خودداری کردن در تندی و از سورت انداختن و ضبط کردن از گستاخی، خسته و مانده شدن، پند دادن، تاب دادن و پیچیدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از انبیاء
تصویر انبیاء
جمع نبی، پیامبران، وخشوران، پیغمبران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبیاع
تصویر انبیاع
سرازیر شدن خوی (عرق)، مس مس کردن در خرید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتبال
تصویر انتبال
کشتن، مردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتجال
تصویر انتجال
آشکاری، گذشتن، پالودن
فرهنگ لغت هوشیار
بر خود بستن، چامه دزدی بخود بستن بخویش در بستن بخود نسبت دادن، سخن دیگری بر خویشتن بستن و آن چنان باشد که کسی شعر دیگری را مکابره بگیرد و شعر خویش سازد بی تغییری و تصرفی در لفظ و معنی آن یا بتصرفی اندک، جمع انتحالات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتسال
تصویر انتسال
نظم را قبول کردن، مرتب شدن دارای نسل شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتضال
تصویر انتضال
بیرون آوردن، برگزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتطال
تصویر انتطال
چکانیدن ریختن اندک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتفال
تصویر انتفال
بیزاری جستن، دور گردیدن، در خواستن در خواست کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتیاب
تصویر انتیاب
پی در پی رسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتقال
تصویر انتقال
از جائی به جائی شدن، کوچ کردن، نقل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتیاش
تصویر انتیاش
دست ناویدن، گرفتن، آورد و برد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتیاط
تصویر انتیاط
درآویخته شدن در آویزیدن، دور گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتیاق
تصویر انتیاق
برگزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انثیان
تصویر انثیان
دو گوش دوخایه (بیضه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتیال
تصویر اشتیال
پرخاشیدن (پرخاش تعرض) آفندیدن (آفند تعرض)، دشنام دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدیال
تصویر ازدیال
دورکردن از جایی دور کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتیال
تصویر احتیال
حیله ومکر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختیال
تصویر اختیال
بزرگ منشی و گردنکشی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجثئال
تصویر اجثئال
بر افراشتن، بر افراشته شدن، در هم پیچیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغتیال
تصویر اغتیال
ناگهانی کشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبیاء
تصویر انبیاء
پیغمبران، پیامبران
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انتقال
تصویر انتقال
ترابرد، جابجایی
فرهنگ واژه فارسی سره