- انثی
- ماده، زن، اناث، مادینه
معنی انثی - جستجوی لغت در جدول جو
- انثی ((اُ ثا))
- ماده، زن، زنینه، جمع اناث
- انثی
- ماده، زن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مرده ریگی مانداکی رخنیک منسوب به ارث موروثی
بی سو، امرد
زره گر، آهنگر، شمشیر، آهن، سریش سریش
انجیر
دورتر
امیدواری، تعجب و شگفت
درونی بخش درونی اندام مردمی آدمی آدمی مردم مقابل جنی خو گرفته خو گیر همدم دمساز
زندیس: مرد، شمشیر کند
نهی کننده تر
زداینده تر، باز دارنده تر
بر گرفته از انشا خوش نوشته خوش سروده ممال (انشا) : (چو روز جلوه انشاد را وی شعرم ببارگاه در آرد عروس انشی را)
نه مرد باشد و نه زن، آنکه مرد بودنش یا زن بودنش معلوم نباشد
انها، رسانیدن پیغام، رسانیدن خبر، اطلاع دادن
امیدواری، شگفت، تعجب، بود، باشد
آن گاه، آن لحظه، از این زمان، از این لحظه، آن قدر
کسی است که نه مرد باشد نه زن، بی فایده، بیهوده
کسی که نه مرد باشد نه زن و آلت مردی و زنی هر دو را داشته باشد که به واسطۀ آن مرد یا زن بودنش معلوم نباشد، غیرمؤثر، بی اثر مثلاً تلاش خنثی، زندگی خنثی
یک تن از مردم
امید است، بود، باشد، بوک و مگر، شاید
شگفت، تعجب
شکر، الحمدلله
شگفت، تعجب
شکر، الحمدلله
دو خصیه دو خایه
دو گوش دوخایه (بیضه)