جدول جو
جدول جو

معنی انتهاس - جستجوی لغت در جدول جو

انتهاس
(اِ)
بدندان پیش گزیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). گرفتن گوشت با دندان پیشین. (از اقرب الموارد). بدندان پیشین گزیدن. (تاج المصادر بیهقی). بدندان پیش گرفتن. (یادداشت مؤلف).
لغت نامه دهخدا
انتهاس
گزیدن به دندان گزیدن آک شمردن
تصویری از انتهاس
تصویر انتهاس
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انتهاک
تصویر انتهاک
آلوده کردن ناموس کسی، دریدن پردۀ ناموس کسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انتهاز
تصویر انتهاز
فرصت یافتن، فرصت به دست آوردن، غنیمت شمردن فرصت، منتظر فرصت بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انتهاض
تصویر انتهاض
برخاستن، به پا خاستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انتهاج
تصویر انتهاج
راه روشن و آشکار جستن، راه جستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انتکاس
تصویر انتکاس
سرنگون شدن، نگونسار شدن، سرنگون افتادن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
کوبیدن ناقوس. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
فرصت یافتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (غیاث اللغات) (فرهنگ فارسی معین). قابو (فرصت) یافتن. (غیاث اللغات) (آنندراج). فرصت بدست آوردن. (فرهنگ فارسی معین) ، تیر از ترکش بیرون آوردن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
روی خراشیدن در مصیبت و طپانچه زدن بر آن. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
برخاستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (غیاث اللغات). بلند شدن. (از اقرب الموارد). راست ایستادن. ایستادن. (یادداشت مؤلف) ، لغتی است در انفجار، یقال: انثجرالدم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
ترنجیده و لاغر ساختن تب، یقال: انتهکته الحمی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
انزجار. (از تاج العروس از ذیل اقرب الموارد) ، انثداق مردم بر کسی، هجوم آوردن برای جنگیدن با او، یقال: انثدق علیه الناس. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج). منثدق نعت است از آن. (از منتهی الارب) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
غارت کردن و غنیمت گرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). انتهب النهب، گرفت آنچه خواست. (از اقرب الموارد). غارت کردن. (غیاث اللغات). نهب. (مصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). غارتیدن. (یادداشت مؤلف) ، بر بن بینی افکندن کسی را، بیرون آوردن آنچه در بینی باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). پاک کردن بینی. (یادداشت مؤلف) ، دم برزدن از بینی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). نفس کشیدن از بینی. (یادداشت مؤلف) ، آب در بینی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
بازایستادن از کار و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بازایستادن از چیزی. (از اقرب الموارد). واایستادن. (مصادر زوزنی). واایستدن. (تاج المصادر بیهقی). بازایستادن. (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی). بازایستادن. دست برداشتن. (فرهنگ فارسی معین) ، ننگ داشتن از چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
سرنگون افتادن و نگونسار شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). واژگون شدن. (غیاث اللغات). نگونسار شدن. (مصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). سرنگون افتادن. (فرهنگ فارسی معین). سرنگون شدن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
سرزنش کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). منع کردن و در اساس چنین آمده: استقبال کردن کسی را با کلامی منعکننده. (از اقرب الموارد). بازمانانیدن. (تاج المصادر بیهقی). بانگ برزدن. (یادداشت مؤلف) ، برآمدن خون از بینی و سپس غلبه کردن آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بیرون آمدن خون از بینی و غلبه کردن آن. (از اقرب الموارد) ، برآمدن قی و خون. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کِ اَ)
جنبیدن. مضطرب شدن. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
راه رفتن و گویند طلب کردن راه. (از اقرب الموارد). بجای آوردن راه. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
تصویری از انتحاس
تصویر انتحاس
سرنگونی بدبیاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتکاس
تصویر انتکاس
سرنگون افتادن، نگونسار شدن، واژگون شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتهاب
تصویر انتهاب
تاراج کردن به زور گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتهاج
تصویر انتهاج
راه صحیح را پیدا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتهار
تصویر انتهار
سرزنش کردن، منع کردن، قطع نشدن خون رگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتهاز
تصویر انتهاز
فرصت یافتن، غنیمت شمردن، به دست آوردن فرصت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتهاض
تصویر انتهاض
بلند شدن، ایستادن، برخاستن، قیام کردن، کوچ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
ترنجیدگی لاغری ازتپ، آلودن آزرم دیگری (آزرم حرمت) ترنجیده و لاغر ساختن تب، زشت و آلوده شدن، زشت و آلوده کردن ناموس کسی را دریدن پرده ناموس کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتهاس
تصویر ارتهاس
جنبیدن، دلواپسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتهاز
تصویر انتهاز
((اِ تِ))
فرصت به دست آوردن، غنیمت شمردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انتکاس
تصویر انتکاس
((اِ تِ))
نگونسار شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انتهاء
تصویر انتهاء
((اِ تِ))
به پایان آمدن، به نهایت رسیدن، بازایستادن از کاری، آگهی رسیدن، پایان، آخر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انتهاج
تصویر انتهاج
راه جستن، در راه روشن رفتن، سلوک، روش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انتهاض
تصویر انتهاض
((اَ تِ))
ایستادن، برخاستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انتهاک
تصویر انتهاک
((اِ تِ))
ترنجیده و لاغر ساختن تب، زشت و آلوده شدن، دریدن پرده ناموس کسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انتها
تصویر انتها
پایان
فرهنگ واژه فارسی سره