- انتقال
- ترابرد، جابجایی
معنی انتقال - جستجوی لغت در جدول جو
- انتقال
- از جائی به جائی شدن، کوچ کردن، نقل کردن
- انتقال
- جابه جا کردن چیزی یا کسی، جا به جا شدن، تغییر کردن محل کار کارمند یا کارگر، سرایت کردن، در علم جامعه شناسی منتقل شدن از یک نظام اجتماعی به نظام اجتماعی دیگر مثلاً انتقال از فئودالیسم به سرمایه داری، در ریاضیات تبدیلی که در آن همۀ نقاط یک شکل مسطح با یک بردار تغییر مکان جا به جا می شوند، در علم اقتصاد منتقل کردن مبلغی از یک حساب به حساب دیگر، درک کردن و دریافت مطلبی، در موسیقی نوشتن یا اجرای یک قطعۀ موسیقی در مایۀ دیگر، مدلاسیون، کنایه از مرگ
- انتقال ((اِ تِ))
- از جایی به جایی رفتن، کوچ کردن، وا گذاری، نقل مکان کردن
- انتقال
- Conveyance, Relocation, Transference, Transmittance
- انتقال
- перевозка , перемещение , перенос , пропускание
- انتقال
- Transport, Umsiedlung, Übertragung, Transmittanz
- انتقال
- транспортування , переміщення , перенесення , пропускання
- انتقال
- transport, relokacja, przeniesienie, przepuszczalność
- انتقال
- 运输 , 搬迁 , 转移 , 透射率
- انتقال
- transporte, relocação, transferência, transmitância
- انتقال
- trasporto, ricollocazione, trasferimento, trasmittanza
- انتقال
- transporte, traslado, transferencia, transmitancia
- انتقال
- transport, relocalisation, transfert, transmittance
- انتقال
- vervoer, verplaatsing, overdracht, transmissie
- انتقال
- การขนส่ง , การย้ายที่ตั้ง , การถ่ายโอน , การส่งผ่าน
- انتقال
- pengangkutan, relokasi, pemindahan, transmisi
- انتقال
- إنحصارٌ , إحتكّارٌ , إنحلالٌ
- انتقال
- परिवहन , स्थानांतरण , संचरण
- انتقال
- הֲעָבָרָה , הַעֲבָרָה , מִשׁרוֹקִיוּת
- انتقال
- 輸送 , 再配置 , 移転 , 透過率
- انتقال
- 운송 , 재배치 , 전이 , 투과율
- انتقال
- taşımacılık, taşınma, aktarım, iletim
- انتقال
- usafirishaji, uhamisho, maambukizi
- انتقال
- পরিবহন , পুনর্বাসন , স্থানান্তর , পরিবহণ
- انتقال
- منتقلی , منتقلیت
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
هرچیز منتقل شده، چکهای انتقالی
منسوب به انتقال، چک های انتقالی، منتقل شده، تغییر یافتن محل کار یک کارمند و منتقل شدن او از جایی به جای دیگر
Transitional, Transitionally
переходный , переходно
Übergangs-, übergangsweise
перехідний , перехідно
przejściowy, przejściowo
过渡的 , 过渡性地
transicional, de forma transitória