جدول جو
جدول جو

معنی انتعاف - جستجوی لغت در جدول جو

انتعاف
(اِ)
آشکارا گردیدن سوار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). ظاهر و آشکار شدن سوار. (از اقرب الموارد) ، شتر کشتن بمهمانی از سفر آینده. (منتهی الارب) (آنندراج). شتر کشتن در مهمانی از سفر آینده. (ناظم الاطباء). نحر کردن نقیعه (ستور که در مهمانی کشند). (ازاقرب الموارد) ، کشتن شتر و گوسپند غنیمت پیش از قسمت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). کشتن حیوانی که بغنیمت گرفته باشند پیش از قسمت کردن. (از اقرب الموارد) ، سیراب گردیدن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انتعاش
تصویر انتعاش
بهبود وضع زندگی، حال یا کار کسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انتصاف
تصویر انتصاف
داد گرفتن، باانصاف رفتار کردن، به نیمه رسیدن، نیمۀ چیزی را گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
گرفتن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
صفت کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
همه شیر پستان مکیدن شتربچه. (منتهی الارب) (آنندراج). مکیدن شتربچه شیر پستان را. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، بلند برآمدن بر نعف. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بلندبرآمدن بر نعف یعنی جای بلند. (آنندراج). بالا رفتن بر جای بلند. (از اقرب الموارد) ، بدیگری ماندن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بدیگری واگذاشتن چیزی را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تمام حق خود گرفتن از کسی. (ناظم الاطباء). انتصف منه، تمام حق خود گرفت از آن. (منتهی الارب). نصف یافتن. (غیاث اللغات).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
نشافه (کفک شیر وقت دوشیدن) خوردن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). کفک شیر بیاشامیدن. (تاج المصادر بیهقی). کف شیر بیاشامیدن. (مصادر زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
از بیخ برکندن بنا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج). برکندن. (مصادر زوزنی) ، با یکدیگر تیر انداختن. (مصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نعل پوشیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کفش پوشیدن. (از معجم متن اللغه). نعلین در پای کردن. (تاج المصادر بیهقی) ، بیرون آوردن چیزی. (منتهی
الارب) (آنندراج). بیرون آوردن چیزی را. (ناظم الاطباء). استخراج. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
زده شدن پنبه. (مصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، در بیت زیر بمجاز معنی رشد و حرکت می دهد:
خانه ای گهواره و ضیق مدار
تا تواند کرد بالغ انتشار.
مولوی (مثنوی)
لغت نامه دهخدا
(فِ / فَ کُ)
توانا و باقوت شدن. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(اِ دِ)
تاسه و دمه برافتادن کسی را. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). انبهار. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
فروریخته شدن روی کوه.
لغت نامه دهخدا
(شِ)
برکندن: اجتعف الشجره، برکند آن را. (منتهی الارب) ، کشیدن از جائی بجای دیگر، گوسفند و شترو برده از جائی بجائی بردن برای فروختن. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ بَ)
فروریخته شدن روی کوه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
آماده شدن گیاه برای کندن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
خشم گرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). خشمگین شدن. (از اقرب الموارد) ، بر نگین نقش کردن فرمودن نقاش را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). فرمان دادن بنقاش که در نگین نقش زند. (از اقرب الموارد) ، پای بر زمین زدن شتر که در آن خار درآمده باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). پای بر زمین زدن شتر بخاطر چیزی که در آن داخل شده است. (از اقرب الموارد). و منه قولهم لطمه لطمه المنتقش. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بیرون آوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). استخراج. (از اقرب الموارد) : و یعتقدون أن نفس الاّدمی تبقی ان کانت عارفه باﷲ و بملائکته منقشه بالحقایق، و لها درجه انتقاش الحقایق. (حکمت اشراق ص 270) ، برگزیدن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، ازمعنی اول استعاره شده است برای توبه و جبران گناه چنانکه در قول حریری است: ’هلکت یا مسکین او تنتقش’، تمام حق خود را از کسی گرفتن، برای خود خدمتکاری گرفتن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
سپری کردن باران را. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). از باران بگذشتن. (تاج المصادر بیهقی). انتکفته ، یعنی بریدم باران را یعنی بریده شد از من. (شرح قاموس).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
کفانیدن حنظل را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). شکستن حنظل را بخاطر دانۀ آن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
برکنده گردیدن درخت. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). انقلاع. (از اقرب الموارد) (مصادر زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
برکنده شدن موی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، (اصطلاح حقوق و سیاست) کسی که حق شرکت در انتخابات دارد و برای انتخاب نمایندگان مجلس شورای ملی و سنا و دیگر انجمنها رأی میدهد
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بیرون آوردن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) آنندراج). استخراج. (از اقرب الموارد) ، پراکنده شدن: انتدحت الغنم فی مرابضها و مسارحها، پراکنده گردید. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از انجعاف
تصویر انجعاف
بر زمین افتادن، بر کندگی
فرهنگ لغت هوشیار
از بیخ و بر کندن، رندیدن باد خاک را گرد انگیختن، سخن به پایان نبردن نیمه سخنی، رنگ پریدن، آهسته گویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتصاف
تصویر انتصاف
حق خود را گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتعات
تصویر انتعات
زاب بر شمردن (زاب صفت) ستودن گرامی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتعاث
تصویر انتعاث
چیزی را گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتعاش
تصویر انتعاش
بانشاط، برخاستن، بلند شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتعاص
تصویر انتعاص
خشم گرفتن، گرانبار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتعاظ
تصویر انتعاظ
زهارآزی نره خواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتکاف
تصویر انتکاف
پی گم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتعاد
تصویر ابتعاد
دوری گزیدن دورشدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتصاف
تصویر انتصاف
((اِ تِ))
حق خود را از کسی گرفتن، نصف چیزی را گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انتعاش
تصویر انتعاش
((اِ تِ))
برخاستن، بلند شدن، نیکو حال شدن، با نشاط شدن، بهبود، لذت بردن جمع انتعاشات
فرهنگ فارسی معین