انتخاب برگزیدن، بیرون کشیدن و برگزیدن چیزی یا کسی از میان یک مجموعه ادامه... برگزیدن، بیرون کشیدن و برگزیدن چیزی یا کسی از میان یک مجموعه تصویر انتخاب فرهنگ فارسی عمید
انتخاب (اِ تِ) برگزیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (مصادر زوزنی) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (غیاث اللغات). انتجاب. (مصادر زوزنی). برگزیدن چیزی. برگزیدن کسی برای کاری. (فرهنگ فارسی معین). نخبه کردن. (یادداشت مؤلف) : الحمدﷲ الذی انتخب امیرالمؤمنین من اهل تلک المله. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 299) ، در اصطلاح عامیانه، شیطنت. (از یادداشت مؤلف). دسیسه. خدعه. (از فرهنگ فرانسه - فارسی سعید نفیسی) ادامه... برگزیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (مصادر زوزنی) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (غیاث اللغات). انتجاب. (مصادر زوزنی). برگزیدن چیزی. برگزیدن کسی برای کاری. (فرهنگ فارسی معین). نخبه کردن. (یادداشت مؤلف) : الحمدﷲ الذی انتخب امیرالمؤمنین من اهل تلک المله. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 299) ، در اصطلاح عامیانه، شیطنت. (از یادداشت مؤلف). دسیسه. خدعه. (از فرهنگ فرانسه - فارسی سعید نفیسی) لغت نامه دهخدا
انتخاب برگزیدن، انتخاب کردن، نخبه کردن، برگزیدن چیزی ادامه... برگزیدن، انتخاب کردن، نخبه کردن، برگزیدن چیزی تصویر انتخاب فرهنگ لغت هوشیار
انتخاب تعیین، گزینش، گلچین، برگزیدن، گزیدنمتضاد: انتصاب ادامه... تعیین، گزینش، گلچین، برگزیدن، گزیدنمتضاد: انتصاب فرهنگ واژه مترادف متضاد