جدول جو
جدول جو

معنی اناثی - جستجوی لغت در جدول جو

اناثی
(اُ)
جمع واژۀ انثی ̍. (از منتهی الارب) (از آنندراج). رجوع به انثی و اناث شود، روشن کردن جای و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). روشن کردن. (از اقرب الموارد). (آنندراج) (ترجمان علامه مهذب عادل بن علی) ، گل کردن درخت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). شکوفه آوردن درخت. (از اقرب الموارد) ، خوبروی شدن، آشکار گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، بانگ برزدن بر کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، علم و نگار کردن در جامه، گویند انار الثوب و چنین است هناره مانند اراقه و هراقه. (از منتهی الارب). نگارین کردن جامه را. (ناظم الاطباء). جامه را علم کردن. (آنندراج) (از اقرب الموارد). و رجوع به اناره و انارت شود.
- اناراﷲبرهانه، اناراﷲبراهینهم، رجوع بهمین مواد شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اناث
تصویر اناث
انثی ها، ماده ها، زن ها، جمع واژۀ انثی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انثی
تصویر انثی
ماده، زن
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
منسوب به انار.
لغت نامه دهخدا
غیبت کننده، مغتاب، (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
ماده از انسان، بزرگ باشد یا کوچک، دختر باشد یا زن. (ناظم الاطباء). زنان. مادگان:
از تو نوشند از ذکور و از اناث
بی دریغی در عطایا مستغاث.
مولوی.
- اناثاً و ذکوراً، خواه زن و خواه مرد و خواه دختر و خواه پسر. (ناظم الاطباء).
- اناث و ذکور، زنان و مردان. (آنندراج) :
برّ تو بر تن وضیع و شریف
مهر تو در دل اناث و ذکور.
مسعودسعد.
و رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
ستاره های انثی ̍. (ناظم الاطباء). ستاره های خرد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(عَثی ی)
جمع واژۀ عنثوه و عنثوه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به عنثوه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ ثی ی)
نامی از نامهای اسبان و از جمله نام اسب پسران حارث بن مالک بن عمرو که ایشان را حبطات گفتندی.
لغت نامه دهخدا
(خَ ثا)
جمع واژۀ خنثی. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
یاد آوردن باهم چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ سی ی)
جمع واژۀ انس. (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و جمع واژۀ انسان. (از اقرب الموارد) (از المنجد). مردم. (آنندراج). مردمان. جمع انسان در دیگر معانی آن نیز هست. و رجوع به انس و انسان شود.
- اناسی عیون، جمع واژۀ انسان العین. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ آ)
دورتر: انأی ̍ من الکواکب. (مجمعالامثال میدانی)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دهی است از بخش جغتای شهرستان سبزوار با 171 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن غلات، پنبه و زیره است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9) ، در اصطلاح سیاسی، مسلکی که سعادت بشر را در نابودی حکومتها و قوانین آنها و هرج و مرج و اغتشاش را وسیلۀ پیشرفت بسوی مقصود میداند. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ نصی. جج نصیه. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ انصاء. جج نصیه. (ازمعجم متن اللغه). رجوع به نصی و نصیه و انصاء شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
به معنی جداجداشده یا ترساننده، غالباً قصد از این لفظ وقف نمودن حیوان یا شخص یا مکانی می باشد برای هلاکت و معنی آن با معنی حرام نمودن یکی است. و اناثیما به معنی ملعون نیز آمده. (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
رجل انافی، مرد کلان بینی. (از المنجد) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). مردم بزرگ بینی. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جاهل و احمق و کودن و بی خبر:
سخن در وصف تو بحر عمیق است
نگنجد درانای هر انایی.
امیدی (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 132 ب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اناث
تصویر اناث
ماده ها، مادگان، زنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انثی
تصویر انثی
ماده، زن، اناث، مادینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انای
تصویر انای
دورتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اناثا
تصویر اناثا
مادگی زنانگی مادینه زنینه مقابل ذکورا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خناثی
تصویر خناثی
جمع خنثی، نر مادگان، بی خایگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اناسی
تصویر اناسی
جمع انس، آدمیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اناصی
تصویر اناصی
جمع نصیه، برگزیدگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انثی
تصویر انثی
((اُ ثا))
ماده، زن، زنینه، جمع اناث
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اناث
تصویر اناث
((اِ))
جمع انثی، زنان
اناث و ذکور: زنان و مردان
فرهنگ فارسی معین
زن، ماده، مادینه، مونث
متضاد: ذکر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بانوان، زنان، نسوان، مادینگان
متضاد: رجال، مردان، نرینه ها
فرهنگ واژه مترادف متضاد