جدول جو
جدول جو

معنی امیلح - جستجوی لغت در جدول جو

امیلح
(اُ مَ لِ)
مصغر املح. (از معجم البلدان).
- ما امیلحه، چه شور گردانیده است آنرا، و فعل مصغر منحصر است به ما امیلحه و ما احیسنه (و ما احیلاه) و در سایر افعال نیامده. (ناظم الاطباء). و رجوع به املاح شود.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ لِ)
جمع واژۀ املح. (معجم البلدان). رجوع به املح شود
لغت نامه دهخدا
(اَ لِ)
نام جایی است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
آمله. آملج. املج. (از فرهنگ فارسی معین، ذیل امیله و آمله). میوه ایست در هندوستان که در شکر پرورده کنند و خورند. (از برهان قاطع). ثمری است دوایی، خاصیت سرد دارد. (آنندراج) (از مؤید الفضلاء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
ازاعلام فرنگی و نام کتاب نویسنده و فیلسوف مشهور فرانسوی، ژان ژاک روسو است. رجوع به روسو (ژان ژاک) شود
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
گراینده تر. مایل تر. (یادداشت مؤلف). میل کننده تر. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
کوه ریگ که درازی آن بقدر یک روز راه و عرض آن یک گره باشد، یاپشتۀ ریگ. ج، امل.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
یوم الامیل، جنگی که در آن بسطام بن قیس کشته شد، و آنرا یوم الحسن و یوم فلک الامیل نیز گویند. (از مجمع الامثال میدانی)
لغت نامه دهخدا
(اُ مَ لِ)
تثنیۀ امیلح. (از معجم البلدان).
لغت نامه دهخدا
تصویری از امیله
تصویر امیله
پارسی تازی شده آمله از گیاهان دارویی آمله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امیل
تصویر امیل
خمیده، کج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از املح
تصویر املح
ملیح تر، شورتر، سخت نمکدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از املح
تصویر املح
((اَ لَ))
نمکین تر، بانمک تر
فرهنگ فارسی معین
از خانواده آبچلیک با نام علمی daenoomen scooaci famiy insanghooota
فرهنگ گویش مازندرانی