جدول جو
جدول جو

معنی امیل - جستجوی لغت در جدول جو

امیل
(اِ)
ازاعلام فرنگی و نام کتاب نویسنده و فیلسوف مشهور فرانسوی، ژان ژاک روسو است. رجوع به روسو (ژان ژاک) شود
لغت نامه دهخدا
امیل
(اَ)
یوم الامیل، جنگی که در آن بسطام بن قیس کشته شد، و آنرا یوم الحسن و یوم فلک الامیل نیز گویند. (از مجمع الامثال میدانی)
لغت نامه دهخدا
امیل
(اَ)
کوه ریگ که درازی آن بقدر یک روز راه و عرض آن یک گره باشد، یاپشتۀ ریگ. ج، امل.
لغت نامه دهخدا
امیل
(اَ یَ)
گراینده تر. مایل تر. (یادداشت مؤلف). میل کننده تر. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
امیل
خمیده، کج
تصویری از امیل
تصویر امیل
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از امید
تصویر امید
(پسرانه)
انتظار، آرزو، تکیه گاه، محل پناه، اشتیاق یا تمایل به روی دادن یا انجام امری همراه با آرزوی تحقق آن،
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از امیر
تصویر امیر
(پسرانه)
شاه، پادشاه، حاکم، به صورت پیشوند در ابتدای بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند امیربانو، امیرپویا، و امیرحسین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از امین
تصویر امین
(پسرانه)
مورد اطمینان، درستکار، لقب پیامبر (ص)، به صورت پسوند و پیشوند همراه با بعضی نامها می آید و نامجدید می سازد مانند محمد امین، امین عباس، و امین همایون
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تامیل
تصویر تامیل
امیدوار ساختن، آرزومند کردن
فرهنگ فارسی عمید
(اُ مَ لِ)
مصغر املح. (از معجم البلدان).
- ما امیلحه، چه شور گردانیده است آنرا، و فعل مصغر منحصر است به ما امیلحه و ما احیسنه (و ما احیلاه) و در سایر افعال نیامده. (ناظم الاطباء). و رجوع به املاح شود.
لغت نامه دهخدا
شعبه ای از نژاد دراویدی هند که در جنوب هند و شمال سراندیب اقامت دارند، قدیمترین و مترقی ترین و معروفترین السنۀ دراویدی (هند)، رجوع به وبستر و کتاب کرد رشید یاسمی ص 46 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
آمله. آملج. املج. (از فرهنگ فارسی معین، ذیل امیله و آمله). میوه ایست در هندوستان که در شکر پرورده کنند و خورند. (از برهان قاطع). ثمری است دوایی، خاصیت سرد دارد. (آنندراج) (از مؤید الفضلاء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از امیال
تصویر امیال
جمع میل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امید
تصویر امید
آرزو، خواسته آرزو، رجا، آرمان، متوقع
فرهنگ لغت هوشیار
پر کردن، مطلبی را تقریر کردن تا دیگری بنویسد، نوشتن مطلبی که بشخص تقریر کنند دیکته، طریقه نوشتن کلمات درست نویسی رسمالخط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصیل
تصویر اصیل
صاحب اصل، صاحب نصب، با اصل، با نژاد، محکم واستوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امیر
تصویر امیر
پادشاه، فرمانروا، سلطان، خلیفه، کسی که فرمانروا بر قومی باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امیم
تصویر امیم
نیک بالا خوش اندام، کوفته بینی، شکسته سر، یاوه گویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امیه
تصویر امیه
کنیزکک کنیزک خرد، نام تیره ای از تازیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امبل
تصویر امبل
آمله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امثل
تصویر امثل
برتر والاتر گزیده تر برتر بهتر، شریفتر، فاضلتر، جمع اماثل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الیل
تصویر الیل
تیره شب شب دراز و تاریک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکیل
تصویر اکیل
همخور همکاسه خورده همکاسه همخور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جمیل
تصویر جمیل
خوب، زیبا، نیکو، نیکو سیرت، پیه گداخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثمیل
تصویر ثمیل
شیر ترش
فرهنگ لغت هوشیار
نشگرده: ابزاری است که کفشگران و شیرازه بندان و پوسته گران با آن چرم را می برند و می تراشند اسکنه گزن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخیل
تصویر اخیل
خجکدار، باشه، شاهین
فرهنگ لغت هوشیار
کشیش پیشوای ترسایان زنگبان گیاهی که ریشه اش شبیه شلغم است و برگش شبیه اسپست و تخمش شبیه زردک و در کنار دریا روید
فرهنگ لغت هوشیار
ببوسیدن، امید داشتن امید داشتن، آرزومند کردن به امید افکندن آرزو دادن آرزومند کردن بامید افکندن بیوسیدن،جمع تامیلات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امیله
تصویر امیله
پارسی تازی شده آمله از گیاهان دارویی آمله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اویل
تصویر اویل
هاریز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امین
تصویر امین
درستکار، راستین، گرودار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ایمیل
تصویر ایمیل
رایانامه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اصیل
تصویر اصیل
نژاده، ریشه دار، گوهری، تبارمند
فرهنگ واژه فارسی سره
از خانواده آبچلیک با نام علمی daenoomen scooaci famiy insanghooota
فرهنگ گویش مازندرانی