جدول جو
جدول جو

معنی امیرخان - جستجوی لغت در جدول جو

امیرخان
(اَ)
پسر یاربیک خان میش مست توپچی باشی. از امرای نادرشاه بود. رجوع به مجمل التواریخ گلستانه و فهرست آن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شمیران
تصویر شمیران
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی و جزو سپاه پیران ویسه در زمان افراسیاب تورانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اشترخان
تصویر اشترخان
چهاردیواری که شتران را در آنجا نگه می دارند، جای شتران، خوابگاه شتران
فرهنگ فارسی عمید
گیاهی خودرو از خانوادۀ خشخاش با تخمی شبیه کنجد و شاخه های بلند که مصرف دارویی دارد
فرهنگ فارسی عمید
(اَ حَ سَ)
پسر بزرگ امیرچوپان بود و در زمان ابوسعید بهادرخان حاکم مازندران و خراسان بود. پس از کشته شدن پدرش بخوارزم گریخت و بخدمت اوزبک خان پادشاه دشت قبچاق رسید و در خدمت او بود تا در جنگی که با قبیلۀ چرکس افتاد کشته شد. (از تاریخ مغول عباس اقبال ص 339). و رجوع به روضهالصفا چ خیام ج 5، و امیرچوپان شود
لغت نامه دهخدا
خره و ناحیتی در آستارای ایران و مرکز آن قریۀ کوته کومه است
لغت نامه دهخدا
نوعی از عروق الصفراست و آن دوایی باشد زردرنگ به سبزی مایل، باریک و گره دار می شود، گرم و خشک است در چهارم، یرقان را نافع است و آن را به عربی بقله الخطاطیف و شجرهالخطاطیف خوانند ... (از برهان)، بیخی است مشابه زردچوب که به دوای چشم به کار آید، (غیاث) (آنندراج)، نوعی از زردچوبه، (ناظم الاطباء)، قسمی از زردچوبه است و شاخه های نبات او از زمین مرتفع و برگش شبیه به لبلاب و مایل به استداره و سفید مایل به زردی و بالزوجت و بیخ او پرشعبه و کوچک و گره دار و غیرمستقیم و در گره های او ریشهای باریک شبیه به موی و منبتش نزدیک آبهاست و هندی او زرد مایل به سیاهی و چینی زرد و زبون تراز هندی و غیرهندی و چینی مایل به سبزی می باشد و تخمش شبیه به کنجد ... (تحفۀ حکیم مؤمن)، میرمیران، (دزی ج 2 ص 628) = مرمیران، (دزی ج 2 ص 585)، لغت فارسی است، فرهنگ نویسان آن را با ’خالیدونیون’ یونانیان مترادف دانسته اند و اسم عربی ’بقلهالخطاطیف’ ترجمه این کلمه یونانی - یعنی ’گیاه پرستوها’ - است، رنولد-کولین گفته اند که محتملاً کلیدونین را که دارای عصاره و ریشه زردرنگ است با داروی شرقی دیگری که آن هم دارای ریشه های زردرنگ است یعنی کوپتیس تیتا خلط کرده اند، اصل گیاه اخیر، از چین است و ریشه های آن را به ایران و هند می بردند و در مخزن الادویه شرح آن آمده مایرهوف همین قول را معتبر می داند، (از حاشیۀ برهان چ معین)، معرب از فارسی است، گیاهی است از تیره کوکناریان به ارتفاع 30 تا 80 سانتیمتر که معمولاً بر روی دیوارها و اماکن مخروبه می روید، برگهایش دارای 5 تا 7 قسمت مشخص است، جام گلش زرد رنگ و کاسۀ گل آن نیز به رنگ جام است، بر اثر خراشی که بر برگها یا ساقۀ این گیاه وارد آید شیرابۀ نارنجی رنگ تلخ و سوزنده ای خارج می شود که دارای اثر مسهلی است، انساج این گیاه شامل آلکالوییدهایی نظیر کلیدونین و سانگینارین و کلریترین و اسید کلیدونیک می باشد، عصارۀ این گیاه را گاهی جهت از بین بردن زگیل تجویز می کنند و نیز سابقاً برای از بین بردن تومورهای سرطانی تجویز می شده است، مامیران کبیر، مامیرون، ممران، عروق صفر، عروق الصفر، بقلهالخاطیف، شجره الخطاطیف، خلیدونیون، خالدونیون، کالیدونیون، خالدونیون، عروق الصباغین، حشیشهالخطاف، حشیشهالصفرا، عروق الزعفران، قیرلانغج اوتی، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
لقب اینال حق حاکم اترار و از امرای سپاهیان خوارزمشاه که مسبب حملۀ چنگیز به ایران گردید. مؤلف جهانگشا آرد: چون جماعت تجار (تجار مغولی که به امر چنگیز برای تجارت آمده بودند) بشهر اترار رسیدند امیر آن اینال حق بود یکی از اقارب مادر سلطان ترکان خاتون که لقب غایرخان یافته بود و از جماعت بازرگانان هندویی بود که او را در ایام گذشته با او معرفتی بوده است بر عادت مألوف او را اینال جوق می خوانده است و به قوت و اقتدار خان خویش مغرور بوده و از او تحاشی نمی نموده و مصلحت کار خود رعایت نمی کرده. غایرخان بدین سبب متغیر می شده است و بر خویش می پیچیده و نیز طمع در مال ایشان کرد بدین سبب تمامت ایشان را موقوف کرد و به اعلام احوال ایشان رسولی به عراق فرستاد به حضرت سلطان و سلطان نیز بی تفکر به اباحت خون ایشان مثال داد و مال ایشان حلال پنداشت و ندانست که زندگانی حرام خواهد شد بلکه وبال و مرغ اقبال بی پر و بال.
هرآن کس که دارد روانش خرد
سرمایۀ کارها بنگرد
غایرخان بر امتثال اشارت ایشان را بی مال وجان کرد بلکه جهانی را ویران و عالمی را پریشان و خلقی را بی خان و مان و سروران. به هر قطره ای از خون ایشان جیحونی روان شد و قصاص هر تارمویی صد هزاران سربر سر هر کویی گویی گردان گشت و بدل هر یک دینار هزار قنطار پرداخته شد. (ص 60 و 61). و باز مؤلف جهانگشا آرد: و سلطان از لشکر بیرونی پنجاه هزار مرد به غایرخان داده بود و قراجه خاص حاجب را با ده هزار دیگربه مدد او فرستاده و حصار و فصیل و بارۀ شهر را استحکامی نیک به جای آورده بودند و آلات حرب بسیار جمع کرده و غایرخان نیز در اندرون کار جنگ را بسیجیده شدو مردان و خیلان بر دروازه ها تعیین کرد و به خویشتن بر باره آمد نظاره کنان از کردار نااندیشیده پشت دست به دندان کنان. از لشکر انبوه و گروه با شکوه صحرا رادریایی یافت در جوش و هوایی از بانگ اسبان با برگستوان و زئیر شیران در خفتان در غلبه و خروش و لشکر برگرد حصار چند حلقه ساختند و چون تمامت لشکرها جمع شدند هر رکنی را به جانبی نامزد کرد (چنگیز) ... و اوکتای را بر سر لشکر که به محاصرۀ اترار نامزد کرده بودند بگذاشت چنانکه خیل از جوانب برکار شده بر مداومت جنگ آغاز نهادند و مدت پنج ماه مقاومت نمودند عاقبت ارباب اترار را چون کار به اضطرار رسید قراجا ازغایر در ایل شدن و شهر بدان جماعت سپردن استنطاق می کرد غایر چون دانست که مادۀ این آشوبها اوست و به هیچ وجه ابقا را از آن جانب تصور نمی توانست کرد و هیچ کناری نمیدانست که از میان بیرون جهد جهد و جد بی حدمی نمود و مصالحت را مصلحت کار نمیدانست و بدان رضا نمیداد بعلت آنکه با ولی نعمت یعنی سلطان اگر بی وفایی کنیم عذر غدر را چه محل نهیم و از ملامت و تقریع مسلمانان به کدام بهانه تفصی نماییم قراجه نیز الحاحی نکرد و چندان توقف نمود که:
چو خورشید گشت از جهان ناپدید
شب تیره بر روز دامن کشید.
با اکثر لشکر خویش از صوفی خانه بیرون رفت و لشکر تتار هم در شب بدان دروازه در رفتند و قراجه را موقوف کردند تا بوقت آنکه:
الشرق قد مزق ظلمأه
خط عمود من صباح منیر.
او را با جمعی قواد به خدمت پادشاه زادگان بردند و از هرنوع از ایشان بحث و استکشاف واجب دانستند و به آخر فرمودند که تو با مخدوم خود با چندان سوابق حقوق که او را در ذمت تو ثابت شده وفا ننمودی ما را نیز از تو طمع یکدلی نتواند بود او را با تمامت اصحاب او به درجۀ شهادت رسانیدند غایر با بیست هزار مرد دلیر و مبارزان مانند شیر باحصار پناهید و به حکم آنکه:
و طعم الموت فی امر حقیر
کطعم الموت فی امر عظیم.
همه مرگ را ایم پیر و جوان
به گیتی نماند کسی جاودان.
تمامت دل بر مرگ خوش کردند و ترک خویش گفته به نوبت پنجاه پنجاه بیرون می آمدند و به طعان و ضراب تنها کباب می کردند و تا از ایشان یک نفس نفس می زد مکاوحت می نمودند بر این موجب از لشکر مغول بسیار کشته شد و بر این جمله تا مدت یکماه و نیم مکاشفت قایم بود و محاربت دایم تا غایر با دو کس بماند و بر قرارمجالدت می کرد و پشت نمی نمود و روی نمی تافت و لشکر مغول در حصار رفتند و او را بر بام پیچیدند و او با این دو یار دست به بند نمیداد و چون فرمان چنان بود که او را دستگیر کنند و در جنگ نکشند رعایت فرمان را بر قتل او اقدام نمی نمودند و یاران او نیز درجۀ شهادت یافتند و سلاح نماند بعد از آن کنیزکان از دیوار سرای خشت بدو میدادند چون خشت نماند گرد بر گرد او فروگرفتند و بعد ما که بسیار حیلتها و حملتها کرد و فراوان مرد بینداخت در دام اسر آوردند و محکم بر بست وبندهای گران برنهاد و حصار و باره را باره کوی یکسان کردند و از آن جا بازگشتند و آنچ از شمشیر بازپس مانده بود از رعایا و ارباب حرف بعضی را به حشر بردندو قومی را جهت حرفت و صناعت. و در آن وقت چون چنگیزخان از بخارا با سمرقند آمده بود متوجه سمرقند شدند و غایر را در کوک سرای کاس فنا چشانیدند و لباس بقا پوشانید. (تاریخ جهانگشای جوینی چ لیدن ج 1 صص 64- 66). مؤلف حبیب السیر آرد: سالکان مسالک نکته دانی و ناظمان مناظم سخنرانی آورده اند که در اواخر ایام دولت سلطان محمد خوارزمشاه فراغت خلایق و امنیت شوراع درجۀ کمال یافته بود و جهت مظنۀ اندک منفعتی تجار به فراغ بال از اقصای دیار مغرب تا انتهای بلاد مشرق آمد و شد می نمودند و چون در آن زمان در اردوی چنگیزخان که بر اکثر قبایل و صحرانشینان مغولستان فرمانفرما شده بود ملبوسات بهای تمام داشت احمد خجندی به اتفاق جمعی از تجار رخوت و اقمشه به اردوی چنگیزخان برد وخان نسبت بدیشان در طریق لطف و احسان سلوک نموده دروقتی که اجازت مراجعت می طلبیدند فرمان داد که هر یک از پسران و امرا دو کس از ملازمان خویش برگزیده سرمایه به ایشان دهند تا به رسم تجارت متوجۀ ایران گردند و حسب الحکم چهار صد و پنجاه مرد مسلمان مجتمع گشته با اموال بیقیاس روان شدند و چنگیزخان سخنان محبت آمیز و کلمات مودت انگیز به سلطان محمد پیغام داد و طالب آن شد که وحشت و بیگانگی به الفت و یگانگی مبدل گردد و چون این جماعت به اترار رسیدند و به خدمت حاکم آنجا نیالجق که غایرخان لقب یافته بود رفتند یکی ازایشان که به وی آشنایی قدیم داشت در اثنای قیل و قال او را نیال جق گفت و این معنی بر خاطر آن کم سعادت گران آمده قاصد مال و جان بازرگانان گشت و ایشان را محبوس گردانید و ایلچی به درگاه خوارزمشاه که از عقبه مراجعت نموده در عراق عجم بود ارسال داشت و پیغام داد که جاسوسان چنگیزخان با اموال فراوان بدین ولایت آمده اند فرمان چیست ؟ خوارزمشاه بی تأمل به قتل آن جماعت حکم فرمود و غایرخان به ریختن خون بیچارگان جسارت کرده یکی از ایشان بگریخت و کیفیت حادثه را به عرض چنگیزخان رسانید و خان به بازخواست این حرکت شنیع قاصدی نزد سلطان محمد ارسال داشته غایرخان را طلب فرمود تا به قصاص رساند خوارزم شاه را چون دولت برگشته بود ایلچی را نیز بکشت و چنگیزخان کشتن ایلچی را هم شنوده آتش غضب او اشتعال یافت و بر زبرپشته رفته و کمراز میان برگشاده سربرهنه کرد و از درگاه پادشاه بی نیاز ظفر و برتری مسألت نمود و بعد از سه شبانه روز آوازی که بر حصول مقصودش مشعر بود شنود، از پشته پایین آمد و به عزم رزم سلطان محمد نهضت فرمود... (حبیب السیر چ خیام طهران ج 2 صص 648-649).
و نیز مؤلف حبیب السیر در ج 3 آرد: نقل است که بعد از این واقعه (واقعۀ قتل عام بخارا) یکی از بخارائیان به خراسان رفت شخصی از وی پرسید که حال شما بکجا انجامید جواب داد که ’آمدند و کندند و سوختند و کشتند و بردند’. و فی الواقع در کلام فارسی عبارتی مختصرتر از این در بیان آنچه از لشکر مغول در بخارا بوقوع انجامیده بود نتوان یافت، اماجغتای و اوکدای که به فتح اترار مأمور بودند چون بظاهر آن دیار رسیدند غایرخان با آنکه شصت هزار سوار جرّار داشت در شهر متحصن شد و محافظان هشیار بر دروازه ها بنشاند و شاهزادگان مدت پنج ماه آن بلده را محاصره نموده کار محصوران به اضطرار انجامید آنگاه قراجه حاجب که به حکم سلطان محمد خوارزمشاه به کمک غایرخان متعین بود با مغولان ایل شده شبی از دروازۀ صوفی خانه بیرون رفت و همان شب جریک مغول در شهر ریخته غایرخان با بیست هزار کس از شجاعان پناه به حصار برده و روز دیگر جغتای و اوکدای قراجه حاجب را به کفران نعمت خوارزمشاه مخاطب ساخته بکشتند و تمامی مردم اترار را بر صحرا رانده به تیغ تیز بگذرانیدند و آغاز محاصرۀ قلعه نمودند و غایرخان از آن حصار هر روز پنجاه مرد به میدان نبرد میفرستاد تا کشش و کوشش نموده به عزّ شهادت میرسیدند و بر این منوال مدت یک ماه زمان محاصره و محاربه امتداد یافت و در آن ایام بسیاری از کفار بر خاک هلاک افتادندو چون از سپاه غایر زیاده از دو کس نماند مغولان به حصار درآمدند و غایر با آن دو یار پناه به بام برده بر قرار تجلد می نمود و به زخم سنگ و خشت مخالفان را از خود بازمیداشت و چون فرمان چنگیز چنان بود که او را زنده به دست آورند لشکر مغول تیر به طرف او نمی انداختند القصه بعد از آن که آن دو کس نیز کشته شدند مغولان غایرخان را گرفتند و بند کرده قلعه را با زمین یکسان ساختند و غیر از ارباب صناعت تمامی متوطنان آن مکان را بکشتند آنگاه جغتای و اوکدای عازم اردوی اعظم گشتند و در حدود سمرقند غایرخان را گرفته بنظر چنگیزخان رسانیده در کوک سرا او را شربت شهادت چشانیدند. (حبیب السیر چ طهران خیام ج 3 ص 29). مؤلف تاریخ مغول آرد: امیر اترار از جانب خوارزمشاه اینالجق معروف به غایرخان بود که با ترکان خاتون مادر خوارزم شاه خویشی داشت او در مال تجار مغول طمع کرد و ایشان را پیش خوارزمشاه جاسوس قلم داد، خوارزمشاه به قول او اعتماد کرد و جواب داد که مواظب حال ایشان باشد. غایرخان تجار مغول را به استثنای یکنفر که فرار کرد کشت و اموال ایشان را ضبط نمود و آن یک نفر که جان بسلامت برد نزد چنگیزخان رفت وصورت آن واقعۀ هایله را پیش او تقریر نمود. بعد از آن که چنگیزخان از واقعۀ قتل تجار مغول آگاهی یافت یک نفر از مطلعین را که پدرش در خدمت سلطان تکش خوارزم شاه می زیست با دو فرستادۀ تاتار پیش سلطان محمد روانه داشت و پس از اعتراض بر حرکت زشتی که نسبت به تجار مغول شده بود تسلیم غایرخان را خواست ولی سلطان محمد زیر بار قبول این تکلیف نرفت زیرا که بیشتر قشون و غالب رؤسای لشکر او از اقارب غایرخان بودند ودر صورت تسلیم او سلطان نیز که آلت دست ایشان محسوب بود، از میان برداشته میشد بعلاوه ترکان خاتون نیز که در کارها قوی و به قدرت ترکان قنقلی مستظهر بود نمیگذاشت که خوارزمشاه به چنین اقدامی مبادرت ورزد باری خوارزمشاه نه تنها درخواست چنگیز را نپذیرفت بلکه فرستادگان او را هم کشت و با یک حرکت سفیهانه سیل هجوم مغول را به دست خود به طرف ایران و سایر ممالک اسلامی شرق کشاند. (ص 23 و 24). و باز آرد: از بلاد متعلق به خوارزمشاه اول شهری که مورد حملۀ مغول قرار گرفت اترار بود یکی به آن علت که این شهر در جوار بلاد ترک نشین و در سرحد شمال شرقی ممالک خوارزمشاهی قرار داشت. دیگر آنکه غایرخان حکمران آن آتش خشم چنگیز راتحریک کرده او را به کینه خواهی و لشکرکشی برانگیخته بود. (ص 26) و باز آرد: اینالجق (غایرخان) به عللی که میدانیم چون به هیچ وجه نمیتوانست در مقابل چنگیزیان سرتسلیم پیش آورد تصمیم گرفت تا آخرین سرحد امکان در مقابل مغول مقاومت کند بهمین جهت با لشکریانی که خوارزمشاه به او داده بود به دفاع مشغول شد و خوارزمشاه یکی از امرای خود یعنی قراجۀ خاص را نیز با 10000 نفر سپاهی دیگر به کمک او فرستاد. قراجۀ خاص چون تاب مقاومت و دفع لشکریان چنگیز را در خود و اینالجق نمیدید او را به تسلیم به مغول دعوت نمود ولی اینالجق قبول این دعوت را خیانت شمرده زیر بار تکلیف او نرفت و بیشتر از پیشتردر دفاع از حصار اترار و انجام خدمت به پادشاه متبوع خود خوارزمشاه مجاهدت گردید. قراجۀ خاص بالاخره ازیکی از دروازه های شهر خارج شده با لشکریان همراه به اتباع چنگیز پیوست. ولی جغتای و اوکدای پس از تحقیقاتی چند او را به جرم خیانتی که به ولی نعمت خود خوارزمشاه نموده بود با جمع یارانش کشتند و از همان دروازه ای که او خارج شده بود به اترار ریختند. اینالجق با سپاهیان خود به حصار شهر پناهنده شد و هر روز لشکریان او عده ای بخارج حصار می آمدند و مردانه بر لشکر مغول میزدند و پس از کشتن جماعتی بخاک هلاک می افتادند و این ترتیب تا یک ماه دوام داشت. آخر کار اینالجق با دو تن از یاران خود ماند و ناچار به بامی پناه بردو با خشت پاره هایی که کنیزکان از دیوار می کندند و به او میدادند از خود دفاع می نمود تا بالاخره به چنگ تاتار افتاد و جغتای و اوکدای آن مرد دلیر را کشتند. (تاریخ مغول تألیف عباس اقبال چ طهران صص 32-33). ورجوع به فیه مافیه ص 284 و تاریخ مغول ص 99 و اینالجق شود
لغت نامه دهخدا
(عُ مَ رَ)
همان عمیران است. رجوع به عمیران شود
لغت نامه دهخدا
(تِ)
پسر میرخوند و صاحب روضهالصفا که کتاب پدر را مختصر کرده حبیب السیر نام نهاد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
دهی است از دهستان خمیر بخش مرکزی بندرعباس. با 458 تن سکنه، آب آن از چاه و محصول آن خرما است. شغل اهالی زراعت و راه فرعی و مزرعۀ مغاحمد جزء آن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(حِ یَ)
نام سلسله ای است که پیش از اسلام در یمن حکمرانی داشتند و بزرگترین و متمدن ترین دولت عربی را بوجود آوردند. این سلسله در زمان جاهلیت ظهور کرد و آبادانی و عمرانی به دست آنان در حضرموت و یمن بوجود آمد که هنوز هم آثار آن محو نشده است. آنان بندها و سدها و باغات و باغچه ها و کاخهای عظیم بنیاد کرده بودند که باغ ارم و سیل عرم از جملۀ آنهاست. بزرگترین و مشهورترین پادشاه حمیریان، شداّد نام داشت. و ذوالقرنین پادشاه حمیری یکی از جهانگیران بزرگ عالم بود که ممالک زیاد تحت تصرف خویش درآورد و حتی بظلمات هم رفت و افریقس سلطان حمیری تا سواحل بحر سفید پیشروی کرده و بلاد بربر را تسخیر نمودتا آنجا که وجه تسمیۀ افریقا را هم به این پادشاه ربط داده اند. و گفته اند شمر و تبع پادشاه حمیری دامنۀ فتوحات خویش را تا حدود چین و تبت کشانیده بودند. معالوصف درباره فتوحات خارج از جزیره العرب حمیریهادر تواریخ امم دیگر کمترین اشاره ای یافته نمی شود و ناچار باید گفت که این روایات از منابع مبالغه و خیالات سرچشمه میگیرد. آری روایات صحیحه شهادت میدهند که چند تن از ملوک حمیری برای تخریب کعبۀ معظمه و نقل حجرالاسود بسبا و صنعا، بحجاز مسافرت کردند و همچنین محقق است که ملکۀ بلقیس از ملوک حمیری با تحف گرانبها و هدایای بسیار نفیس و بی نظیری بخدمت حضرت سلیمان (ع) تشرف حاصل نمود، ولی مسئلۀ تزویج آن حضرت بملکه جای تأمل است. در زمان ذونواس از ملوک حمیری، نجاشی حبش تحت فرمان فرماندهی بنام ابرهه عساکر زیادی بیمن فرستاده آنجا را تصاحب نمود و درنتیجه، دولت حمیری منقرض گشت. در همان اوان ابرهه خاک حجاز را نیز مورد حمله و هجوم خویش قرار داده و موجب حدوث وقعۀ اصحاب فیل گردید. بعدها ذویزن نام حمیری به ایران پناهنده گشت و بیاری کسری ̍ حبشیان را از خاک خود براند و به این طریق سرزمین یمن تابع پادشاهی ایران گشت و فرمانداران ایرانی آن کشور را اداره می کردند. حمیریها خطی مخصوص بخود داشتند که از طرف راست بچپ و بحروف مقطعه نوشته میشد. از این خط در یمن و حضرموت آثار بسیاری وجود دارد. زبانی که با این خط نوشته شده با زبان عربی شباهت و مناسبت دارد ولی عین آن نیست حتی تفاوت زیادی در بین دو زبان دیده میشود. سبا مرکز قدیم حمیری ها بوده بعداً شهر صنعاء را مرکز قرار دادند. 36 نفر از این سلسله حکمرانی نموده اند که نخستین آنان حمیر و آخرین آنان ذونواس بود. (قاموس الاعلام)
لغت نامه دهخدا
(اَ نَ / نِ)
زندان خانه. اسیرجای:
تا در اسیر خانه آن زلف بود غیر
من در شکنجه بودم و او در عذاب بود.
محتشم کاشانی
لغت نامه دهخدا
(اُ تُ)
مناخ. شترخان
لغت نامه دهخدا
(اَ نَ/نِ)
مرکّب از: امیر عربی + انۀ فارسی، شاهانه. (ناظم الاطباء)، شاهوار. (آنندراج)،
لغت نامه دهخدا
(اَ حاج ج)
رئیس کاروان حج. ملک الحاج. (یادداشت مؤلف). رجوع به امیرالحاج و امیرالحج و امیر حج شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
پانزدهمین حاکم از حکام بنگاله قبل از 677 هجری قمری (از معجم الانساب زامباور ج 2 ص 426)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
امیران. دهی از بخش طالقان شهرستان تهران با 692 تن سکنه. آب آن از چشمه سار و استخر و محصول آن غلات و انگور و گردو و میوه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(اَ خا)
میرخواند محمد، مؤلف روضهالصفا درگذشته به سال 903 ه. ق. است. بیشتر مشهور به میرخواند است، فقط در یک مورد در سبک شناسی بهار ج 3 ص 206 امیرخواند آمده. رجوع به میرخواند شود
لغت نامه دهخدا
(بَ / بِ / بُ لَ دَ / دِ)
آنکه امیر یا پادشاه بتخت می نشاند: بآوردن محمد (ابن محمود غزنوی) برادرش مرا چه کار بود یله می بایست کردمی... امروز همگان از میان بجستند... و مرا علی امیرنشان نام کردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 49)
لغت نامه دهخدا
(اُ مَ لِ)
تثنیۀ امیلح. (از معجم البلدان).
لغت نامه دهخدا
(اَ دِ)
نام گیاهی است. (از دزی ج 1 ص 37). یونانی است و در عربی به دموع ایوب و شجرهالتسبیح معروف است. رجوع به تذکرۀ داود ضریر انطاکی ص 59 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
محمد... از فاضلان تبریز بوده و شرحی بر ارشادالهادی تفتازانی بنام توضیح الارشاد نوشته است. نسخه ای از آن در کتاب خانه آستان قدس رضوی موجود و تاریخ کتابت آن 929 ه. ق. است. (از دانشمندان آذربایجان ص 52) (از کشف الظنون، ذیل ارشادالهادی)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
نام دهی بزرگ بحوالی مرغزار آورد معروف به کوشک زرد از مرغزارهای فارس. (نزهه القلوب چ اروپا ص 134)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دهی است از بخش شهرستان خرم آباد با 240 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از امیرون
تصویر امیرون
علف خبر کش گل قاصدک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشترخان
تصویر اشترخان
خوابگاه شتران شتر خان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسیرخانه
تصویر اسیرخانه
بندی خانه زندان بندگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امیرانه
تصویر امیرانه
پارسی است میرانه شاهوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امدریان
تصویر امدریان
دم اسپی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته مر میران میر میران از گیاهان گیاهی است از تیره کوکناریان بارتفاع 30 تا 80 سانتیمتر که معمولا بر روی دیوارها و اماکن مخروبه میروید. برگهایش دارای 5 تا 7 قسمت مشخص است. جام گلش زرد رنگ و کاسه گل آن نیز برنگ جام است. بر اثر خراشی که بربرگها یا ساقه این گیاه وارد آید شیرابه نارنجی رنگ تلخ و سوزنده ای خارج میشود که دارای اثر مسهلی است. انساج این گیاه شامل آلکالوئیدهایی نظیر کلیدونین وسانگینارین و کلریترین و اسید کلیدو نیک میباشند. عصاره این گیاه را گاهی جهت از بین بردن زگیل تجویز میکنند و نیز سابقا برای از بین بردن تومورهای سرطانی تجویز میشده است مامیران کبیر مامیرون ممران عروق صفر عروق الصفر بقله الخطاطیف شجره الخطاطیف خلیدونیون خالدونیون خالیدونیون کالیدونیون عروق الصباغین حشیشه الخطاف حشیشه الصفراء عروق الزعفران قیرلانغج اوتی. یا مامیران کبیر. مامیران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انیران
تصویر انیران
خارجی، غیر ایرانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشترخان
تصویر اشترخان
شترخان، خوابگاه شتران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایرمان
تصویر ایرمان
روحانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ایرمان
تصویر ایرمان
وخشی
فرهنگ واژه فارسی سره