جدول جو
جدول جو

معنی امیرجان - جستجوی لغت در جدول جو

امیرجان
(اَ)
محمد... از فاضلان تبریز بوده و شرحی بر ارشادالهادی تفتازانی بنام توضیح الارشاد نوشته است. نسخه ای از آن در کتاب خانه آستان قدس رضوی موجود و تاریخ کتابت آن 929 ه. ق. است. (از دانشمندان آذربایجان ص 52) (از کشف الظنون، ذیل ارشادالهادی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شمیران
تصویر شمیران
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی و جزو سپاه پیران ویسه در زمان افراسیاب تورانی
فرهنگ نامهای ایرانی
گیاهی خودرو از خانوادۀ خشخاش با تخمی شبیه کنجد و شاخه های بلند که مصرف دارویی دارد
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
امیران. دهی از بخش طالقان شهرستان تهران با 692 تن سکنه. آب آن از چشمه سار و استخر و محصول آن غلات و انگور و گردو و میوه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(هََ مْ نَ)
دهی است از بخش بافق شهرستان یزد. دارای 362 تن سکنه، آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله، گردو، بادام و زردآلو، و کار دستی زنان کرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان خسروشاه بخش اسکو شهرستان تبریز، واقع در 20هزارگزی باختری اسکو با 143 تن سکنه، آب آن از چشمه و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
در اصل اسم خازن کسری است و نیز اسم ناحیتی است از نواحی قهستان. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
نوعی از عروق الصفراست و آن دوایی باشد زردرنگ به سبزی مایل، باریک و گره دار می شود، گرم و خشک است در چهارم، یرقان را نافع است و آن را به عربی بقله الخطاطیف و شجرهالخطاطیف خوانند ... (از برهان)، بیخی است مشابه زردچوب که به دوای چشم به کار آید، (غیاث) (آنندراج)، نوعی از زردچوبه، (ناظم الاطباء)، قسمی از زردچوبه است و شاخه های نبات او از زمین مرتفع و برگش شبیه به لبلاب و مایل به استداره و سفید مایل به زردی و بالزوجت و بیخ او پرشعبه و کوچک و گره دار و غیرمستقیم و در گره های او ریشهای باریک شبیه به موی و منبتش نزدیک آبهاست و هندی او زرد مایل به سیاهی و چینی زرد و زبون تراز هندی و غیرهندی و چینی مایل به سبزی می باشد و تخمش شبیه به کنجد ... (تحفۀ حکیم مؤمن)، میرمیران، (دزی ج 2 ص 628) = مرمیران، (دزی ج 2 ص 585)، لغت فارسی است، فرهنگ نویسان آن را با ’خالیدونیون’ یونانیان مترادف دانسته اند و اسم عربی ’بقلهالخطاطیف’ ترجمه این کلمه یونانی - یعنی ’گیاه پرستوها’ - است، رنولد-کولین گفته اند که محتملاً کلیدونین را که دارای عصاره و ریشه زردرنگ است با داروی شرقی دیگری که آن هم دارای ریشه های زردرنگ است یعنی کوپتیس تیتا خلط کرده اند، اصل گیاه اخیر، از چین است و ریشه های آن را به ایران و هند می بردند و در مخزن الادویه شرح آن آمده مایرهوف همین قول را معتبر می داند، (از حاشیۀ برهان چ معین)، معرب از فارسی است، گیاهی است از تیره کوکناریان به ارتفاع 30 تا 80 سانتیمتر که معمولاً بر روی دیوارها و اماکن مخروبه می روید، برگهایش دارای 5 تا 7 قسمت مشخص است، جام گلش زرد رنگ و کاسۀ گل آن نیز به رنگ جام است، بر اثر خراشی که بر برگها یا ساقۀ این گیاه وارد آید شیرابۀ نارنجی رنگ تلخ و سوزنده ای خارج می شود که دارای اثر مسهلی است، انساج این گیاه شامل آلکالوییدهایی نظیر کلیدونین و سانگینارین و کلریترین و اسید کلیدونیک می باشد، عصارۀ این گیاه را گاهی جهت از بین بردن زگیل تجویز می کنند و نیز سابقاً برای از بین بردن تومورهای سرطانی تجویز می شده است، مامیران کبیر، مامیرون، ممران، عروق صفر، عروق الصفر، بقلهالخاطیف، شجره الخطاطیف، خلیدونیون، خالدونیون، کالیدونیون، خالدونیون، عروق الصباغین، حشیشهالخطاف، حشیشهالصفرا، عروق الزعفران، قیرلانغج اوتی، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(عُ مَ رَ)
همان عمیران است. رجوع به عمیران شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دیهی است از دهات مرغزار اورد که از مرغزارهای معروف پارس است. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 154)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
نام دهی بزرگ بحوالی مرغزار آورد معروف به کوشک زرد از مرغزارهای فارس. (نزهه القلوب چ اروپا ص 134)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
دهی است از دهستان خمیر بخش مرکزی بندرعباس. با 458 تن سکنه، آب آن از چاه و محصول آن خرما است. شغل اهالی زراعت و راه فرعی و مزرعۀ مغاحمد جزء آن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(حِ یَ)
نام سلسله ای است که پیش از اسلام در یمن حکمرانی داشتند و بزرگترین و متمدن ترین دولت عربی را بوجود آوردند. این سلسله در زمان جاهلیت ظهور کرد و آبادانی و عمرانی به دست آنان در حضرموت و یمن بوجود آمد که هنوز هم آثار آن محو نشده است. آنان بندها و سدها و باغات و باغچه ها و کاخهای عظیم بنیاد کرده بودند که باغ ارم و سیل عرم از جملۀ آنهاست. بزرگترین و مشهورترین پادشاه حمیریان، شداّد نام داشت. و ذوالقرنین پادشاه حمیری یکی از جهانگیران بزرگ عالم بود که ممالک زیاد تحت تصرف خویش درآورد و حتی بظلمات هم رفت و افریقس سلطان حمیری تا سواحل بحر سفید پیشروی کرده و بلاد بربر را تسخیر نمودتا آنجا که وجه تسمیۀ افریقا را هم به این پادشاه ربط داده اند. و گفته اند شمر و تبع پادشاه حمیری دامنۀ فتوحات خویش را تا حدود چین و تبت کشانیده بودند. معالوصف درباره فتوحات خارج از جزیره العرب حمیریهادر تواریخ امم دیگر کمترین اشاره ای یافته نمی شود و ناچار باید گفت که این روایات از منابع مبالغه و خیالات سرچشمه میگیرد. آری روایات صحیحه شهادت میدهند که چند تن از ملوک حمیری برای تخریب کعبۀ معظمه و نقل حجرالاسود بسبا و صنعا، بحجاز مسافرت کردند و همچنین محقق است که ملکۀ بلقیس از ملوک حمیری با تحف گرانبها و هدایای بسیار نفیس و بی نظیری بخدمت حضرت سلیمان (ع) تشرف حاصل نمود، ولی مسئلۀ تزویج آن حضرت بملکه جای تأمل است. در زمان ذونواس از ملوک حمیری، نجاشی حبش تحت فرمان فرماندهی بنام ابرهه عساکر زیادی بیمن فرستاده آنجا را تصاحب نمود و درنتیجه، دولت حمیری منقرض گشت. در همان اوان ابرهه خاک حجاز را نیز مورد حمله و هجوم خویش قرار داده و موجب حدوث وقعۀ اصحاب فیل گردید. بعدها ذویزن نام حمیری به ایران پناهنده گشت و بیاری کسری ̍ حبشیان را از خاک خود براند و به این طریق سرزمین یمن تابع پادشاهی ایران گشت و فرمانداران ایرانی آن کشور را اداره می کردند. حمیریها خطی مخصوص بخود داشتند که از طرف راست بچپ و بحروف مقطعه نوشته میشد. از این خط در یمن و حضرموت آثار بسیاری وجود دارد. زبانی که با این خط نوشته شده با زبان عربی شباهت و مناسبت دارد ولی عین آن نیست حتی تفاوت زیادی در بین دو زبان دیده میشود. سبا مرکز قدیم حمیری ها بوده بعداً شهر صنعاء را مرکز قرار دادند. 36 نفر از این سلسله حکمرانی نموده اند که نخستین آنان حمیر و آخرین آنان ذونواس بود. (قاموس الاعلام)
لغت نامه دهخدا
(اِ وَ)
یاقوت گوید: ضبط این کلمه را محقق نمیدانم. مسعر گوید شهری است نیکو در ناحیۀ ماسبذان در جانب راست حلوان، در راه همدان، واقع درصحرائی بین جبال پردرخت. قرق گاههای (حمات) بسیار دارد و گوگرد و زاج و بوره و املاح بدانجا فراوان است و آب آن بطرف بند نیجین رود و نخلستان آنجا را سیراب کند و بین این شهر و شهر رزّ (که قبرمهدی خلیفه بدانجاست) چند فرسنگ است. اریوجان نزدیک سیروان است. (معجم البلدان) (مرآت البلدان) (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(اُ عَ رِ)
جمع واژۀ اعیرج، بمعنی مار خبیث که رقیه نپذیرد و مانند افعی برجهد. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به اعیرج شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
زندان خانه. اسیرخانه:
نگار خانه چین است این، نه زلف و رخ است
اسیرجای دل است این، نه طرۀ گیسوست.
حیاتی گیلانی
لغت نامه دهخدا
(اُ تُ)
نام قریه و کوهی به اصفهان و کوه آن در جنوب غربی اصفهان است. در قریۀ اشترجان مسجدی است که در قرن هشتم هجری بنا شده است. و در فرهنگ جغرافیائی ایران آمده است: نام یکی از دهستانهای بخش فلاورجان شهرستان اصفهان، در جنوب باختر بخش واقع شده، حدود و مشخصات آن بشرح زیر است:
حدود: از شمال ببخش سده، از جنوب به رشتۀ ارتفاعات قلعه بزی (که خطالرأس آن حد طبیعی این دهستان با دهستان اشیان است). از خاور به کوه صفه و قسمتی از رود خانه زاینده رود و کوه سهرفیروزان، از باختر ببخش نجف آباد.
وضع طبیعی: دو رشته ارتفاع در این دهستان در جهت جنوب خاور بشمال باختر کشیده شده که عبارتند از: 1- رشتۀ ارتفاعات کوه قلعه بزی و کوه دیزی که از جنوب خاور بشمال باختر کشیده شده و گردنۀ گاوپیه در انتهای شمال باختری کوه دیزی واقع شده که راه شوسۀ اصفهان به فلاورجان و شهرکرد از این گردنه میگذرد. 2- کوه سهرفیروزان در قسمت جنوب خاوری این دهستان بموازات کوه بزی کشیده شده که قسمتی از مسیر رود خانه زاینده رود در دامنه های شمالی این کوه واقع شده.
هوای دهستان: چون این دهستان در جلگه واقع و دارای اشجار زیاد و همچنین رود خانه زاینده رود نیز در حدود خاوری آن در جریان است، لذا دارای هوای معتدل و سالم است. آب قرای آن از زاینده رود تأمین میشود. محصول عمده آن عبارت است از: غلات، حبوبات، جزئی تریاک و پنبه. شغل عمده اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی محلی کرباس و قالی بافی است. راه شوسۀ جدید اصفهان به شهرکرد از گردنۀ رخ در جهت شمال خاور و جنوب باختراز وسط این دهستان میگذرد. این راه در گردنۀ گاوپیه دو رشته شده یک رشته بسمت شهرکرد و یک رشته بسمت ریز میرود و در فصل خشکی به بیشتر قرای این دهستان اتومبیل میتوان برد. معدن نمک در آبادی مژگان این دهستان استخراج میشود. از 65 آبادی کوچک و بزرگ تشکیل شده و جمعیت آن 56082 تن، زبان مادری اهالی فارسی و مذهب آن مسلمان شیعۀ اثناعشری است. قراء مهم دهستان عبارتند از: اشترجان (مرکز دهستان) ، درچه پیاز، سهرفیروزان، قهدریجان، زازران. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(اَ نَ/نِ)
مرکّب از: امیر عربی + انۀ فارسی، شاهانه. (ناظم الاطباء)، شاهوار. (آنندراج)،
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دهی است از بخش شهرستان خرم آباد با 240 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(اَ حَ سَ)
پسر بزرگ امیرچوپان بود و در زمان ابوسعید بهادرخان حاکم مازندران و خراسان بود. پس از کشته شدن پدرش بخوارزم گریخت و بخدمت اوزبک خان پادشاه دشت قبچاق رسید و در خدمت او بود تا در جنگی که با قبیلۀ چرکس افتاد کشته شد. (از تاریخ مغول عباس اقبال ص 339). و رجوع به روضهالصفا چ خیام ج 5، و امیرچوپان شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دهی است از بخش نمین شهرستان اردبیل با 702 تن سکنه. محصول آن غلات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
نام قریه ای از قراء نزدیک سهند. (یادداشت مؤلف) ، رنگی مانندرنگ انار یا رنگی که از پوست انار فراهم می آورند
لغت نامه دهخدا
(بَ / بِ / بُ لَ دَ / دِ)
آنکه امیر یا پادشاه بتخت می نشاند: بآوردن محمد (ابن محمود غزنوی) برادرش مرا چه کار بود یله می بایست کردمی... امروز همگان از میان بجستند... و مرا علی امیرنشان نام کردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 49)
لغت نامه دهخدا
(اُ مَ لِ)
تثنیۀ امیلح. (از معجم البلدان).
لغت نامه دهخدا
(اَ دِ)
نام گیاهی است. (از دزی ج 1 ص 37). یونانی است و در عربی به دموع ایوب و شجرهالتسبیح معروف است. رجوع به تذکرۀ داود ضریر انطاکی ص 59 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
پسر یاربیک خان میش مست توپچی باشی. از امرای نادرشاه بود. رجوع به مجمل التواریخ گلستانه و فهرست آن شود
لغت نامه دهخدا
(اَ حاج ج)
رئیس کاروان حج. ملک الحاج. (یادداشت مؤلف). رجوع به امیرالحاج و امیرالحج و امیر حج شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از امدریان
تصویر امدریان
دم اسپی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسیرجای
تصویر اسیرجای
بندی خانه زندان بندگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امیرانه
تصویر امیرانه
پارسی است میرانه شاهوار
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته مر میران میر میران از گیاهان گیاهی است از تیره کوکناریان بارتفاع 30 تا 80 سانتیمتر که معمولا بر روی دیوارها و اماکن مخروبه میروید. برگهایش دارای 5 تا 7 قسمت مشخص است. جام گلش زرد رنگ و کاسه گل آن نیز برنگ جام است. بر اثر خراشی که بربرگها یا ساقه این گیاه وارد آید شیرابه نارنجی رنگ تلخ و سوزنده ای خارج میشود که دارای اثر مسهلی است. انساج این گیاه شامل آلکالوئیدهایی نظیر کلیدونین وسانگینارین و کلریترین و اسید کلیدو نیک میباشند. عصاره این گیاه را گاهی جهت از بین بردن زگیل تجویز میکنند و نیز سابقا برای از بین بردن تومورهای سرطانی تجویز میشده است مامیران کبیر مامیرون ممران عروق صفر عروق الصفر بقله الخطاطیف شجره الخطاطیف خلیدونیون خالدونیون خالیدونیون کالیدونیون عروق الصباغین حشیشه الخطاف حشیشه الصفراء عروق الزعفران قیرلانغج اوتی. یا مامیران کبیر. مامیران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امیرون
تصویر امیرون
علف خبر کش گل قاصدک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایرمان
تصویر ایرمان
روحانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ایرمان
تصویر ایرمان
وخشی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سیرجان
تصویر سیرجان
سیرگان
فرهنگ واژه فارسی سره